کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عزائم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عزائم
لغتنامه دهخدا
عزائم . [ ع َ ءِ ] (ع اِ) عزایم . ج ِ عزیمة. (اقرب الموارد) (دهار) (منتهی الارب ). رجوع به عزیمة شود. اراده ٔ قوی . قصد. آهنگ : عرفت اﷲ بفسخ العزائم و نقض الهمم (نهج البلاغه )؛ خداوند را از گسیختن اراده ها و تصمیمات و نقض کردن همت ها و قصدها شناخته ا...
-
جستوجو در متن
-
باطل السحر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [عامیانه] bātelossehr عزائم، افسون، و هر دعا یا چیزی که با آن سحر را باطل کنند.
-
تعزیم
لغتنامه دهخدا
تعزیم . [ ت َ ] (ع مص ) خواندن آیات قرآنی در عزایم . (ناظم الاطباء). عزائم خواندن راقی . (از اقرب الموارد).
-
صالح مدیبری
لغتنامه دهخدا
صالح مدیبری . [ ل ِ ح ِ م ُ دَ ب ِ ] (اِخ ) ابن الندیم وی را در شمار معزمین آورده است که از طریقه ٔ محموده به عزائم پرداختندی مقابل طریقه ٔ مذمومه که آن طریقه ٔ سحره است که در عزائم خود ملتجی به ابلیس و ذریه ٔ او شوند. (الفهرست چ مصر ص 432).
-
خط حصار
لغتنامه دهخدا
خط حصار. [ خ َطْ طِ ح ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دائره ای که عزائم خوانان وقت عزائم خواندن برای حفظ بر گرد خود یا دیگری برکشند. خط مندل . (آنندراج ) : چو سادگیست که خال لب تو آخر کاربگرد خویش چو هندو خط حصار کشید.سلیم (از آنندراج ).
-
عزیمه کردن
لغتنامه دهخدا
عزیمه کردن . [ ع َ م َ / م ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) افسون کردن و جادوی کردن و بکار بردن جادوی را. (از ناظم الاطباء). رجوع به عزیمة و عزیمه و عزیمت و عزائم شود.
-
عزایم
فرهنگ فارسی معین
(عَ یِ) [ ع . عزائم ] (اِ.) ج . عزیمه . 1 - ارادة ثابت و محکم . 2 - افسون ها و دعاهایی که بر بیماران برای شفا یافتن می خوانند.
-
ابن الامام
لغتنامه دهخدا
ابن الامام . [ اِ نُل ْ اِ ] (اِخ ) نام معزمی که بزمان معتضد خلیفه میزیسته و بطریقه ٔ محموده با اسماء خدای جل اسمه عزائم می کرده . (ابن الندیم ).
-
افسون پرداز
لغتنامه دهخدا
افسون پرداز. [ اَ پ َ ] (نف مرکب ) ساحر و عزائم خوان . فسون پرداز. (آنندراج ). افسون ساز. و رجوع به افسون ساز شود.
-
افسون ساز
لغتنامه دهخدا
افسون ساز. [ اَ ] (نف مرکب ) ساحر و عزائم خوان . افسون پرداز. افسون خوان . افسون گر. افسون پژوه . (آنندراج ).
-
عزایم خوان
لغتنامه دهخدا
عزایم خوان . [ ع َ ی ِ خوا / خا ] (نف مرکب ) افسونگر. کسی که عزیمه میخواند که لبلاب نیز گویند. (ناظم الاطباء). افسونگر. (آنندراج ) : عزائم خوان اگر خود را بسوزد جای آن داردکه از یک شیشه می تسخیر کردم آن پری رو را.صائب (از آنندراج ).
-
عزیمه خواندن
لغتنامه دهخدا
عزیمه خواندن . [ ع َ م َ / م ِ خوا / خا دَ] (مص مرکب ) تعویذ خواندن . افسون خواندن . (ناظم الاطباء). رجوع به عزیمة و عزیمه و عزیمت و عزائم شود.
-
عزیمه
لغتنامه دهخدا
عزیمه . [ ع َ م َ / م ِ ] (از ع ، اِ) عزیمة. عزیمت . تعویذ و افسون . (ناظم الاطباء). رجوع به عزیمة و عزیمت شود. || آیه ای از قرآن مجید که بر آفت رسیده به امید به شدن خوانند. (ناظم الاطباء). عزیمة. رجوع به عزائم و عزیمة شود.
-
افسون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: pswn] ‹فسون› 'afsun ۱. حیله؛ تزویر؛ مکر؛ نیرنگ؛ دمدمه.۲. کلماتی که جادوگران و عزائمخوانان هنگام جادو کردن به زبان میآورند.۳. سحر؛ جادو.〈 افسون کردن: (مصدر متعدی)۱. حیله کردن؛ نیرنگ به کار بردن.۲. سحر کردن.