کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عریکة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عریکة
لغتنامه دهخدا
عریکة. [ ع َ ک َ ] (ع اِ) کوهان یا باقی مانده ٔ آن . (منتهی الارب ). کوهان شتر. (غیاث اللغات ). سنام . (اقرب الموارد). سنام بعیر است ، یعنی کوهان شتر. (مخزن الادویة).جُبلة. کَتَر. || نفس . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || طبیعت و خوی : رجل لین العری...
-
واژههای مشابه
-
عریکه
واژگان مترادف و متضاد
۱. خلق، خو ۲. سرشت، طبیعت، نهاد
-
عریکه
فرهنگ فارسی معین
(عَ کَ یا کِ) [ ع . عریکة ] (اِ.) خلق و خوی .
-
عریکه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: عریکَة] [قدیمی] 'arike نفس؛ طبیعت؛ خلق؛ خوی؛ سرشت.
-
جستوجو در متن
-
عرائک
لغتنامه دهخدا
عرائک . [ ع َ ءِ ] (ع اِ) ج ِ عریکة، کوهان یا باقی مانده ٔ آن . (از اقرب الموارد) (از آنندراج ). و رجوع به عریکة شود.
-
خلق
واژگان مترادف و متضاد
اخلاق، اوقات، خاصه، خصلت، خو، داب، سجیه، شیمه، طبع، طبیعت، طینت، عادت، عریکه، مزاج، مشرب، منش
-
خو
واژگان مترادف و متضاد
۱. اخلاق، جبلت، خاصه، خصلت، خلق، داب، سجیه، سرشت، سگال، سیرت، شمال، شیمه، ضریبه، طبع، طبیعت، طینت، عادت، عرق، عریکه، قلق، لبلاب، مشرب، منش، نهاد ۲. الفت، انس
-
نهاد
واژگان مترادف و متضاد
۱. اداره، بنیاد، سازمان، موسسه ۲. اساس، پایه ۳. آفرینش، خلقت، فطرت ۴. طینت، جبلت، جوهره، خمیره ۵. باطن، درون، ذات، ضمیر ۶. سرشت، طبع، طبیعت، عریکه، غریزه، مزاج ۷. سجیه، سیرت، منش ۸. رسم، سنت ۹. وضع، هیئت ۱۰. ترتیب، قرار، قرارداد، مواضعه، ادا، پرداخت،...
-
کوهان
لغتنامه دهخدا
کوهان . (اِ) به معنی زین اسب است . (برهان ). در برهان گفته به معنی زین اسب است . (آنندراج ) (انجمن آرا). زین اسب . (ناظم الاطباء). || آنچه از پشت شتر و گاو برآمده هم کوهان می گویند، لیکن به طریق مجاز. (برهان ). آنچه بر پشت شتر و گاو برآید هم بر طریق ...
-
طبیعت
لغتنامه دهخدا
طبیعت .[ طَ ع َ ] (ع اِ) طبیعة. سرشت که مردم بر آن آفریده شده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نهاد. آب و گِل . خوی .گوهر. (بحر الجواهر). سلیقه . فطرت . خلقت . طبع. ذات .طینت . جبلت . ضمیرة. غریزة. سجیة. جدیرة. خلیقة. اخذ. خلق . قریحه . عریکة. شیمة. شریة...