کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عرین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
عرین
/'arin/
معنی
۱. انبوه درخت یا خار؛ بیشه.
۲. نیزار.
۳. جایگاه شیر، کفتار، و گرگ.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
عرین
لغتنامه دهخدا
عرین . [ ع َ ] (اِخ ) ابن ثعلبةبن یربوع بن حنظلة. جدی است جاهلی و فرزندان او بطنی از تمیم ، از عدنانیه را تشکیل دهند. و نسبت بدو عرینی شود. ابوریحانه عبداﷲبن مطر بصری محدث از نسل او است . (از الاعلام زرکلی از نهایةالارب و السبائک ).
-
عرین
لغتنامه دهخدا
عرین . [ ع َ ] (اِخ ) بطنی است از تمیم . (منتهی الارب ). حیی است از تمیم . (از اقرب الموارد).
-
عرین
لغتنامه دهخدا
عرین . [ ع َ ] (اِخ ) جدی است جاهلی و فرزندان او بطنی از زهیربن جذام ، از قحطانیة را تشکیل میدهند و مسکن آنان دقهلیة و مرتاحیة در مصر بوده است . (از الاعلام زرکلی از نهایة الارب ).
-
عرین
لغتنامه دهخدا
عرین . [ ع َ ] (ع اِ) بیشه و درختستان که جای شیر و کفتار و گرگ و مار باشد. (منتهی الارب ). بیشه . (دهار). جایگاه شیر. آرامگاه شیر.خانه ٔ شیر. (زمخشری ). مأوای اسد و کفتار و گرگ و مار. (از اقرب الموارد). بیشه و صحرایی پردرخت ، و شیررا اکثر به آن نسبت...
-
عرین
لغتنامه دهخدا
عرین . [ ع ُ رَ ] (اِخ ) ابن ابی جابربن زهیربن جناب بن هبل ، از بنی عذرة، از قضاعة. جدّی است جاهلی . و توبل بن بشربن حنظلة که در جنگ صفین از همراهان معاویه بود، از فرزندان او بشمار آید. (از الاعلام زرکلی از اللباب ).
-
عرین
فرهنگ فارسی معین
(عَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - بیشه ، انبوه درخت . 2 - جایگاه شیر و گرگ و کفتار.
-
عرین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] ‹عرینه› [قدیمی] 'arin ۱. انبوه درخت یا خار؛ بیشه.۲. نیزار.۳. جایگاه شیر، کفتار، و گرگ.
-
واژههای مشابه
-
عرين
دیکشنری عربی به فارسی
غار , کنام , کمينگاه , دزدگاه , خلوتگاه , لا نه , محل استراحت جانور , گل , لجن , گل الود کردن , استراحت کردن , بلا نه پناه بردن
-
واژههای همآوا
-
آرین
فرهنگ نامها
مرد آریایی
-
آرین
فرهنگ نامها
پاک
-
آرین
فرهنگ نامها
(تلفظ: āriyan) (= آریا) ، آریایی ، آریا . آریا .
-
ارین
لغتنامه دهخدا
ارین . [ ] (ع اِ) (الَ ....) محل الاعتدال فی الاشیاء وهو نقطة فی الارض یستوی معها ارتفاع القطبین فلایأخذهناک اللیل من النهار ولاالنهار من اللیل ، و قد نقل عُرفاً الی محل الاعتدال مطلقاً. (تعریفات جرجانی ).
-
ارین
لغتنامه دهخدا
ارین . [ اَ ] (اِخ ) نام موضعی است . (منتهی الارب ).