کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عریم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عریم
لغتنامه دهخدا
عریم . [ ع َ ] (ع اِ) بلا و سختی . (منتهی الارب ). داهیة. (اقرب الموارد). ج ، عُرمان . (اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
آریم
لغتنامه دهخدا
آریم . (اِخ ) نام قریه ای در خره ٔ خانقاه پی مازندران .
-
اریم
لغتنامه دهخدا
اریم . [ اَ ] (اِخ ) موضعی در خانقاه پی در سوادکوه مازندران . (سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 115 بخش انگلیسی ).
-
اریم
لغتنامه دهخدا
اریم . [ اَ ] (ع اِ) کسی . شخصی . احدی . || اثری . نشانی : ما به اریم ٌ؛ نیست در آن کسی و نه نشانی و نه اثری .
-
اریم
لغتنامه دهخدا
اریم . [ اَ ی َ ] (اِخ ) موضعی است قرب مدینه . و ابن هَرْمَة گوید:بادت کما باد منزل ٌ خَلَق بین َ رُبی اَریَم فذی الحَلِفَة.(معجم البلدان ).
-
جستوجو در متن
-
عرمان
لغتنامه دهخدا
عرمان . [ ع ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ أعرم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به أعرم شود. || ج ِ عَرم . (منتهی الارب ). رجوع به عرم شود. || ج ِ عَریم . (اقرب الموارد). رجوع به عریم شود.
-
سبعه ٔ منحوسه
لغتنامه دهخدا
سبعه ٔ منحوسه . [ س َ ع َ / ع ِ ی ِ م َ س َ / س ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) عبارت از عطیط، عریم ، سرموش ، کلاب ، ذوذوابة،لحیان و کبد است . رجوع به هفت خلیفه در برهان شود.
-
هفت خلیفه
لغتنامه دهخدا
هفت خلیفه .[ هََ خ َ ف َ / ف ِ ] (اِ مرکب ) کنایت از خلفای روح است که هفت عضو باطنی باشد، و آن معده و جگر و شُش و دل و زَهره و سپرز و گرده است . (برهان ) : فهرست جمال هفت پرگاروز هفت خلیفه جامگی دار. نظامی .هفت خلیفه به یکی خانه درهفت حکایت به یک افس...
-
ذورعین
لغتنامه دهخدا
ذورعین . [ رُ ع َ ] (اِخ ) حَجر پدر قبیله ای است و از آن قبیله است عباس تابعی بن خلید و عقیل بن باقل و قیس بن ابی یزید و هشام بن حمید و اعقاب وی . رجوع به امتاع الاسماع ص 495 س 7 شود و صاحب نفح الطیب گوید: ذورعین ، وهم ولد عمر و ابن حمیر فی بعض الاقو...
-
بلا
لغتنامه دهخدا
بلا. [ ب َ ] (از ع ، اِ) بلاء. آزمایش . (ناظم الاطباء). آزمایش . آزمون . امتحان . (فرهنگ فارسی معین ). بَلوی . بَلیّة. مِحنة : اندر بلای سخت پدید آیدفضل و بزرگواری و سالاری . رودکی .و رجوع به بلاء شود. || زحمت و سختی و اذیت بسیار و رنج . (ناظم الاطبا...