کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عریضی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عریضی
لغتنامه دهخدا
عریضی . [ ع َ ] (ص نسبی ) منسوب به عریض . رجوع به عریض شود. || (حامص ) پهنائی و پهناوری . (ناظم الاطباء). || وسعت و گشادگی . (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
حسن عریضی
لغتنامه دهخدا
حسن عریضی . [ ح َ س َ ن ِ ع ُ رَ ] (اِخ ) ابن محمدباقربن عبدالمطلب خراسانی بشرویه ای . او راست : اصول جوامعالکلم که در 1240 هَ . ق . نگاشته است . (ذریعه ج 2 ص 180).
-
جستوجو در متن
-
breadths
دیکشنری انگلیسی به فارسی
وسعت، پهنا، عرض، وسعت نظر، عریضی
-
breadth
دیکشنری انگلیسی به فارسی
وسعت، پهنا، عرض، وسعت نظر، عریضی
-
width
دیکشنری انگلیسی به فارسی
عرض، پهنا، ضخامت، وسعت، پهنه، عریضی، چیز پهن
-
حسن
لغتنامه دهخدا
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن محمدباقربن عبدالمطلب . رجوع به حسن عریضی شود.
-
قماط
فرهنگ فارسی معین
(قِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - ریسمانی که با آن دست و پای گوسفند را بندند. 2 - پارچة عریضی که کودک را بدان پیچند.
-
نبطاء
لغتنامه دهخدا
نبطاء. [ ن َ ](اِخ ) پشته ٔ طویل و عریضی است بنی نمیر را در شریف از سرزمین نجد. (از منتهی الارب ) (از معجم البلدان ).
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حمزه ٔ عریضی مکنی به ابومنصور. رجوع بروضات الجنات ص 580 س 7 شود.
-
مقثة
لغتنامه دهخدا
مقثة. [ م َ ق َث ْ ث َ ] (ع اِ) افزونی و بسیاری . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کثرت . (محیط المحیط). کثرت و گویند: بنو فلان ذوومقثة؛ ای ذوو عدد کثیر، و ما اکثر مقثتهم ؛ ای عددهم . (از اقرب الموارد). || چوبی است پهن که کودکان بدان بازی کنند. (منتهی ...
-
باغ کمال
لغتنامه دهخدا
باغ کمال . [ غ ِ ک َ ] (اِخ ) باغی بوده است به یزد منسوب به کمال کاشی : مزار سادات عریضی مشهور به قل هواﷲ احد به خارج یزد متقارب باغ کمال کاشی است . (از تاریخ جعفری یزد ص 127). آن باغ را محمدبن مظفر بخرید و وقف مقابر مسلمانان کرد و آن باغی مشجر و مکر...
-
تایمز
لغتنامه دهخدا
تایمز. (اِخ ) تامیز. تامیسه . شطی است در بریتانیای کبیر که از «کوستولد هیلز» سرچشمه گیرد و بدریای شمال وارد شود. این شط که بزرگترین و اصلی ترین رودهای انگلستان است ، قابل کشتیرانی است و در میان چمن زارهای زیبای «اکسفورد» ، «آبینگدون » ، «هنله » ، «ما...
-
صغیر
لغتنامه دهخدا
صغیر.[ ص َ ] (ع ص ) خرد. (منتهی الارب ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) (مهذب الاسماء). خرد و کوچک . (غیاث اللغات ). کوچک . (مفاتیح العلوم خوارزمی ). مقابل کبیر : چون نگه کرد بدان دخترکان مادر پیرسبز بودند یکایک چه صغیر و چه کبیر. منوچهری .بر شاخ نار بشکفه ...