کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عریان و بریان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عریان و بریان
فرهنگ گنجواژه
برشته.
-
واژههای مشابه
-
عریان وش
لغتنامه دهخدا
عریان وش . [ ع ُرْ وَ ] (ص مرکب ) بسان عریان . عریان مانند. برهنه مانند : چنگ است عریان وش سرش صدره ٔبریشم در برش بسته پلاسین میزرش زانوش پنهان بین در او.خاقانی .
-
bare-rooted
ریشهعریان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی- علوم باغبانی] شیوهای در انتقال گیاهان که در آن گیاه را با ریشۀ بدون خاک جابهجا کنند
-
چشم عریان
لغتنامه دهخدا
چشم عریان . [ چ َ / چ ِ م ِ ع ُرْ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ظاهراً کنایه از چشم نابیناست : سواد هند خاطرخواه باشد بیکمالان رانماید خانه ٔ تاریک روشن چشم عریان را.حضرت شیخ (از آنندراج ).
-
عریان بودن
دیکشنری فارسی به عربی
تعري
-
عریان گراءی
دیکشنری فارسی به عربی
مباهاة
-
جستوجو در متن
-
بریان
لغتنامه دهخدا
بریان . [ ب ِرْ ] (نف ، اِ) صفت بیان حالت از مصدر بریشتن و برشتن . در حال برشتگی . برشته . (آنندراج ). کباب شده و پخته شده . (ناظم الاطباء). پخته بر آتش . حَنیذ.شِواء. شَوی ّ. مُحاش . مَشوی ّ. مَشویّة : ز دردش همه ساله گریان بدندچو بر آتش تیز بریان ب...
-
ورک
لغتنامه دهخدا
ورک . [ وَ رَ ] (اِ) نام خاری است که آن را سوزند و آتش آن بسیار تند و تیز می باشد خصوص برای نان پختن و بریان در تنور گذاشتن . (برهان ) : خصمت در آب دیده شده گرچه چون وزک سوزد همیشه زآتش رشک تو چون ورک . ابوعلی حاجی .شب تار و بیابان پرورک بی .باباطاهر...
-
رود
لغتنامه دهخدا
رود. (ص ) لوت . عریان . روت . لخت . (یادداشت مؤلف ) : گر باغ بماند ساده بی گل ور شاخ بماند رود بی برملک ملک ارسلان جهان راچون باغ بهشت کرد یکسر. مسعودسعد.|| مرغ و گوسفندی که پر و موی او را تمام کنده باشند و بروغن بریان کرده باشند. (برهان قاطع). مرغ ...
-
گریان
لغتنامه دهخدا
گریان . [ گ ِرْ ] (نف ، ق ) گریه کنان . (برهان ) (آنندراج ). گرینده . باکی . (منتهی الارب ) : بنوبهاران بستای ابر گریان راکه از گریستن اوست این زمین خندان . رودکی .دلخسته و محرومم و پی خسته و گمراه گریان به سپیده دم و نالان به سحرگاه . خسروانی .برفتن...
-
محرم
لغتنامه دهخدا
محرم . [ م ُ رِ ] (ع ص ) در حرم درآینده . (از منتهی الارب ). کسی که احرام حج بسته است . (ناظم الاطباء). احرام بسته . آنکه احرام بسته است زیارت خانه ٔ خدا را. احرام گرفته . مقابل محل . (یادداشت مرحوم دهخدا). احرام گیرنده . (مقدمه ٔ لغت میرسید شریف جرج...
-
ماحضر
لغتنامه دهخدا
ماحضر. [ ح َ ض َ ] (ع اِ مرکب ) آنچه که حاضر شده . در فارسیان اسم طعام قلیل بی تکلف که موجود و حاضر باشد لهذا به لحاظ اسمیت یای تنکیر در آخر آورده ماحضری می گویند و الا یای تنکیر در آخر فعل ماضی چه معنی دارد بخلاف لفظ مادام که از جهت ماء مصدریه اسمی ...
-
بره
لغتنامه دهخدا
بره . [ ب َ رَ / رِ / ب َرْ رَ / رِ ] (اِ) بچه ٔ گوسفند که آنرا به عربی حمل خوانند. (برهان ). بچه ٔ گوسپند و آهو. (آنندراج ). در تداول گناباد خراسان گوسپند خردسال میشینه که هنوز به یک سال عمر نرسیده خواه نر خواه ماده . بچه ٔ میش که ازبرای قربانی فصح ...