کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عرک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ارک
لغتنامه دهخدا
ارک . [ اَ رَ ] (اِخ ) (مستدیم ) (سفر پیدایش 10:10) اور . اوروک . اِرخ . شهری در کلدیه که نمرود آنرا بر دجله بنا کرد و یونانیان و رومانیان آن را ((ارکوی )) میگفتند و بعید نیست که همان ((ورقه )) یا ((ارقه )) حالیه باشد که بجنوب شرقی بابل واقع است و را...
-
ارک
لغتنامه دهخدا
ارک . [ اَ رَ ] (ع مص ) مبتلا شدن شتر بدرد شکم از خوردن اراک . (منتهی الأرب ). خوردن شتر درخت اراک را. (منتخب اللغات ) (شمس اللغات ) (کنز اللغات ). بیماری شتر از خوردن اراک .
-
ارک
لغتنامه دهخدا
ارک . [ اَ رَ / اُ رَ ] (اِخ ) شهرکی است در جانب بری حلب قرب تدمر و آن دارای نخل و زیتونست و خالدبن الولید بهنگام سفر از عراق به شام آن را فتح کرد. (معجم البلدان ) (قاموس الاعلام ترکی ). || راهی است در پس کوه حضن ، و آن کوهی است بین نجد و حجاز. (معجم...
-
ارک
لغتنامه دهخدا
ارک . [ اَ رَ ک َ ] (اِخ ) نام مردی ارمنی که در بابل بزمان داریوش بزرگ ، بدروغ نام بخت نصر (نبوکدنزر) بخود بست و مدعی شد پسر نبونائید است و بابل را گرفته پادشاه شد. به امر شاهنشاه ، وندفرناه سردار با لشکری بسرکوبی او رفت و در بیست و دوم ماه مرگ جَن َ...
-
ارک
لغتنامه دهخدا
ارک . [ اَ رَک ک ] (ع ص ) مرد ناکس و سست رای . || آنکه بر اهل خود غیرت ندارد. (منتهی الأرب ). بی حمیّت . || آنکه اهل او مهابت وی نکنند. (منتهی الأرب ). رُکاک .
-
ارک
لغتنامه دهخدا
ارک . [ اَ رِ] (ع ص ) اراکناک . جائی که دارای اراک بسیار باشد.
-
ارک
لغتنامه دهخدا
ارک . [ اِ ](ع اِ) حمض . نباتی تلخ و شورمزّه . (منتهی الأرب ).
-
ارک
لغتنامه دهخدا
ارک . [ اُ رُ ] (اِخ ) کوهی است . || و گفته اند نام مدینه ٔ سلمی که یکی از دو کوه طَیی ٔاست . || و گفته اند کوهی است غَطفان را و یوم ذی اُرُک از ایام عربست . || وادی ای است از اودیه ٔ مرتفعة بسرزمین یمامه . (معجم البلدان ).
-
ارک
لغتنامه دهخدا
ارک . [ اُ رُ ] (ع اِ) ج ِ اراک و اراکه .
-
اَرُکْ
لهجه و گویش گنابادی
arok در گویش گنابادی یعنی لثه
-
ارک
واژهنامه آزاد
ارگ و آن قصر یا قلعه کوچکی را گویند که در میان قلعه ی بزرگتری ساخته شود و محل سکونت پادشاه و یا حاکم باشد. و نیز به معنی قوس هم آورده میشود
-
جستوجو در متن
-
عرکون
لغتنامه دهخدا
عرکون . [ ع َ رِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عَرِک . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عرک شود.
-
عروک
لغتنامه دهخدا
عروک . [ ع ُ ] (ع مص ) حائض گردیدن . (منتهی الارب ). حیض افتادن زن . (المصادر زوزنی ) (از تاج المصادر بیهقی ). عَرک . عَراک . و رجوع به عرک شود.
-
عرکی
لغتنامه دهخدا
عرکی . [ ع َ رَ کی ی ] (ع اِ) ماهیگیر. (منتهی الارب ). صاید ماهی . (از اقرب الموارد). || کشتیبان . (منتهی الارب ). ملاح . (از اقرب الموارد). ج ، عَرَک ، و جمع الجمع عُروک . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
-
عروکة
لغتنامه دهخدا
عروکة. [ ع َ ک َ ] (ع ص ) ناقه که بدون مالیدن کوهان فربهی آن دریافته نشود، و ناقه ای که در پیه کوهانش شک باشد. (منتهی الارب ). ماده شتری که فربهی آن شناخته نشود مگر بامالیدن سنامش ، و گویند ماده شتری است که نسبت به سنام آن شک کنند که آیا دارای پیه اس...