کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عروند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عروند
لغتنامه دهخدا
عروند. [ ع ُرْ رُ وَ ] (اِخ )از قلاع و حصون صنعاء یمن است . (از معجم البلدان ).
-
واژههای همآوا
-
اروند
فرهنگ نامها
(تلفظ: arvand) تند ، تیز ، چالاک ، دلیر ، فر ، شکوه ، شأن و شوکت ، نام رودِ دجله ؛ (در اعلام) نام پدر سهراب شاه که نسب وی به کی قباد میرسد .
-
آروند
فرهنگ نامها
(تلفظ: ārvand) (= اروند) شأن و شوکت و فرو شکوه ؛ اورند و اورنگ .
-
اروند
واژگان مترادف و متضاد
۱. حیله، دوال، فریب، مکر، نیرنگ ۲. جادو، چشمبندی، سحر ۳. حسرت، غبطه ۴. تند، جلد، چالاک، فرز ۵. جاه، حشمت، شکوه، شوکت
-
اروند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: arvand] ‹اورند› [قدیمی] 'arvand ۱. تجربه؛ امتحان؛ آزمایش.۲. رنج.۳. حسرت.۴. آرزو.۵. سِحر؛ جادو؛ فریب: ◻︎ همه مر تو را بند و تنبل فروخت / به اروند چشم خرد را بدوخت (فردوسی: ۲/۳۳۷).۶. فر و شکوه؛ شوکت.۷. تندی.۸. (صفت) تندوتیز؛ چالاک.۹. ...
-
آروند
فرهنگ فارسی معین
(وَ) ( اِ.) اروند، ارونگ .
-
اروند
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) 1 - افسون و نیرنگ . 2 - رود دجله .
-
اروند
فرهنگ فارسی معین
(اَ وَ) (اِ.) 1 - شأن و شوکت . 2 - حسرت ، آرزو.
-
آروند
لغتنامه دهخدا
آروند. [ وَ ] (اِ) اَرْوَند. اورند. شأن و شوکت و فر و شکوه . (برهان ). رجوع به اورند و اورنگ شود.
-
اروند
لغتنامه دهخدا
اروند. [ اَ وَ ] (اِخ ) (چشمه ٔ...) چشمه ٔ اروند بسیستان ، نی بسیاردرو میروید چندانکه در آبست بسنگ شده و آنچه در بیرون آبست نی مانده بود. (نزهة القلوب حمداﷲ مستوفی مقاله ٔ سوم چ لیدن ص 279) (برهان ). || چشمه ای در کوه اروند (الوند). رجوع به اروند (کو...
-
اروند
لغتنامه دهخدا
اروند. [ اَ وَ ] (اِخ ) (رود...) دجله . (فرهنگ اسدی ) (سروری ) (اوبهی ). دَگله . دجله ٔ بغداد. (برهان ) (جهانگیری ). اراوند. (تحفةالسعادة) (برهان جامع) : باروند رود اندر آورد روی چنان چون بود مرددیهیم جوی اگر پهلوانی ندانی زبان بتازی تو اروند را دجله...
-
اروند
لغتنامه دهخدا
اروند. [ اَ وَ ] (اِخ ) دریای محیط. (برهان ). || (اِ) اقیانوس . || کره ٔ آب . (برهان ).
-
اروند
لغتنامه دهخدا
اروند. [ اَ وَ ] (اِخ ) کوهی است . (مهذب الاسماء). کوهی است بدر همدان . (فرهنگ اسدی ). کوه الوند . (سروری ) (غیاث اللغات ). نام کوهی است بسیار سبز و خرم و شهر همدان در پایه ٔ آن کوهست و مردم همدان در احادیث و نظم و نثر خود از آن بسیار یاد کنند و وی ر...
-
اروند
لغتنامه دهخدا
اروند. [ اَ وَ ] (اِخ ) نام پدر لهراسب شاه که نسب وی بکیقباد میرسد. (سروری ) (برهان ) : که لهراسب بد پور اروندشاه که او را بدی آنزمان تاج و گاه . فردوسی .باید دانست که بنابر مندرجات کتب دینی مزدیسنا لهراسب پسر زاو پسر مانوش پسر کی پشین پسر کی اپیوه پ...