کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عروق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
عروق
/'oruq/
معنی
= عِرق
〈 عروق شعریه: (زیستشناسی) مویرگها.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
عروق
لغتنامه دهخدا
عروق . [ ع ُ ] (اِخ ) تل ها و تپه هایی است سرخ رنگ در نزدیکی سجا، و سجا آبی است به نجد در دیار بنی کلاب . (از معجم البلدان ) (از تاج العروس ). ریگ توده های سرخ رنگ نزدیک سجا . (منتهی الارب ).
-
عروق
لغتنامه دهخدا
عروق . [ ع ُ ] (ع اِ) ج ِ عِرق . رگهای بدن . (غیاث اللغات ). جمع عِرق است و شامل عروق بدن و شجر هر دو است . (از مخزن الادویة). رگهای بدن یعنی ورید و شریان . (ناظم الاطباء) : پس فرشته وْ دیو کشته عرضه داربهر تحریک عروق اختیار. مولوی .من به هر شهری رگی...
-
عروق
لغتنامه دهخدا
عروق . [ ع ُ ] (ع مص ) در زمین رفتن . (تاج المصادر) (از ناظم الاطباء): عرق فی الارض ؛ در زمین رفت . (از اقرب الموارد). عَرق . رجوع به عَرْق شود.
-
عروق
فرهنگ فارسی معین
(عُ) [ ع . ] (اِ.) جِ عرق . 1 - رگ ها. 2 - ریشه ها.
-
عروق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ عِرق] 'oruq = عِرق〈 عروق شعریه: (زیستشناسی) مویرگها.
-
واژههای مشابه
-
عروق الزعفران
لغتنامه دهخدا
عروق الزعفران . [ ع ُ قُزْ زَ ف َ ] (ع اِ مرکب ) عروق الصفر است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). زردچوبه . عروق صُفر. عروق صباغین . رجوع به عروق صباغین و عروق صفر شود.
-
عروق السوس
لغتنامه دهخدا
عروق السوس . [ ع ُ قُس ْ سو ] (ع اِ مرکب ) اصل السوس است . (مخزن الادویة). عرق السوس . رجوع به عرق السوس و سوس شود.
-
عروق الشجر
لغتنامه دهخدا
عروق الشجر. [ ع ُ قُش ْ ش َ ج َ ] (ع اِ مرکب ) علک . (منتهی الارب ).
-
عروق الشحم
لغتنامه دهخدا
عروق الشحم . [ ع ُ قُش ْ ش َ ] (ع اِ مرکب )اسم جنس صموغ است . و گویند مخصوص علک البطم است ، و جمعی مخصوص فلقونیا دانسته اند. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). ظاهراً همان عروق الشجر است . رجوع به عروق الشجر شود.
-
عروق الصباغین
لغتنامه دهخدا
عروق الصباغین . [ ع ُ قُص ْ ص َب ْ با] (ع اِ مرکب ) زردچوبه . (ناظم الاطباء). عروق صفر. بقلةالخطاطیف . مامیران . (یادداشت مرحوم دهخدا). عروق .رجوع به عروق و ترکیب «عروق صفر» ذیل «عروق » شود.
-
عروق الصبغ
لغتنامه دهخدا
عروق الصبغ. [ ع ُ قُص ْص ِ ] (ع اِ مرکب ) عروق الصباغین است . (مخزن الادویة).رجوع به عروق و ترکیب «عروق صفر» ذیل «عروق » شود.
-
عروق الطیب
لغتنامه دهخدا
عروق الطیب . [ ع ُ قُطْ طی ] (ع اِ مرکب ) زرنباد است . (مخزن الادویة). رجوع به زرنباد شود.
-
عروق الکافور
لغتنامه دهخدا
عروق الکافور. [ ع ُ قُل ْ ] (ع اِ مرکب ) زرنباد.(منتهی الارب ) (مخزن الادویة). رجوع به زرنباد شود.
-
عروق شعریه
دیکشنری فارسی به عربی
سعري