کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عروس شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
عروس محله
لغتنامه دهخدا
عروس محله . [ ع َ م َ ح َل ْ ل َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان لاهیجان . سکنه ٔ آن 216 تن . محصول آن برنج و مختصری چای . آب آن از پلرود است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
عروس وار
لغتنامه دهخدا
عروس وار. [ ع َ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) چون عروس . چون بیوک . عروس مانند : گاهی عروس وار به پیش آیدبا گوشوار و یاره و با افسر. ناصرخسرو.تو هفت طوف کرده و مکه عروس وارهرهفت کرده پیش تو و عشق دان شده . خاقانی .آراسته کن عروس وارم بسپار به خاک پرده دارم .ن...
-
گنج عروس
لغتنامه دهخدا
گنج عروس . [ گ َ ج ِ ع َ ] (اِخ ) نام گنج اول است از جمله ٔ کنوز ثمانیه ٔ خسروی . گویند این گنج را خود جمع کرده گذاشته بود. (برهان ) (آنندراج ) : نخستین که بنهاد گنج عروس ز چین و ز برطاس و از هند و روس .فردوسی (شاهنامه ج 9 ص 2892).دگر گنج خضرا و گنج ...
-
گنج عروس
لغتنامه دهخدا
گنج عروس . [ گ َ ج ِ ع َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نام یکی از تصنیفات باربد. (برهان ) (آنندراج ).
-
وادی عروس
لغتنامه دهخدا
وادی عروس . [ ی ِ ع َ ] (اِخ ) یاوادی العروس . نام وادی یعنی بیابانی است در راه کعبه . (برهان ) (آنندراج ). و رجوع به وادی العروس شود.
-
هفت عروس
لغتنامه دهخدا
هفت عروس . [ هََع َ ] (اِ مرکب ) هفت سیاره . هفت چشم فلک : ای هفت عروس نه عماری بر درگه تو به پرده داری .نظامی .
-
تازه عروس
فرهنگ فارسی معین
( ~. عَ) [ ع - فا. ] (ص .) زنی که به تازگی ازدواج کرده است ، نوعروس .
-
هفت عروس
فرهنگ فارسی معین
( ~. عَ) (اِمر.) کنایه از: هفت سیاره .
-
گنج عروس
فرهنگ فارسی معین
(گَ. عَ) (اِمر.) نام گنج اول از گنج های خسرو پرویز.
-
تازه عروس
لغتنامه دهخدا
تازه عروس . [ زَ / زِ ع َ ] (اِ مرکب ) دختری که تازه بخانه ٔ شوی رفته باشد. نوبیوگ : در زیور پارسی و تازی این تازه عروس را طرازی .نظامی .
-
ذات عروس
لغتنامه دهخدا
ذات عروس . [ت ُ ع َ ] (ع اِ مرکب ) از جمله ٔ مثلی است که زبّاء پس از کشتن جذیمةالأبرش گفت : ذات عروس تری . (المرصع).
-
رنگ عروس
لغتنامه دهخدا
رنگ عروس .[ رَ گ ِ ع َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) طرز نو. || کدخدا. (از آنندراج از فرهنگ اسکندرنامه ).
-
ساق عروس
لغتنامه دهخدا
ساق عروس . [ ق ِ ع َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نوعی از شیرینی ولایت از چهار شربت . (غیاث اللغات ). ساق عروسان . (آنندراج از بهارعجم ) : کند از ذوق دست خود را بوس دست هرکس رسد به ساق عروس . محمد قلی سلیم (از بهار عجم ) (آنندراج ).رجوع به ساق عروسان ش...
-
شش عروس
لغتنامه دهخدا
شش عروس . [ ش َ / ش ِ ع َ ] (اِخ ) شش بانو. (ناظم الاطباء). شش خاتون . (از آنندراج ). به معنی شش خاتون است که کنایه از زحل و مشتری و مریخ و زهره و عطارد و ماه باشد. (برهان ). رجوع به شش بانو و شش خاتون شود.
-
اصابع عروس
لغتنامه دهخدا
اصابع عروس . [ اَ ب ِ ع ِ ع َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به اصابعالعذاری شود.