کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عروس درپرده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
عروس خفه کن
لغتنامه دهخدا
عروس خفه کن . [ ع َ خ َ ف َ / ف ِ ک ُ ] (نف مرکب ) عروس خفه کننده . آنچه عروس را خفه کند. || (اِ مرکب ) در اصطلاح عامه ، استخوان نرم و غضروف . (فرهنگ فارسی معین ).
-
Brantaruficollis
عروسغار سینهسرخ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم جانوری] گونهای از تیرۀ اردکیان و راستۀ غازسانان با جثۀ کوچک و بسیار تیره و منقار بسیار کوتاه و سیاه و بدن سیاه و سینۀ خرمایی یا سرخ
-
شاه و عروس
لغتنامه دهخدا
شاه و عروس . [ هَُ ع َ ] (اِخ ) نام دو کاخ بلندپرشکوه متعلق به متوکل عباسی و در سامراء و پنجاه ملیون درهم در مرمت آنها هزینه شده بوده است و این دوکاخ در زمان مستعین خراب گشت . (از معجم البلدان ).
-
آویز بغل گوش عروس
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: ------- طاری: ----------- طامه ای: -------- طرقی: ----------- کشه ای: --------- نطنزی: ------------
-
عروس و داماد
فرهنگ گنجواژه
زوج.
-
چله (زائو ،عروس،مرده ،...)
لهجه و گویش تهرانی
مراسم روز چهلم
-
دست بدست دادن عروس و داماد
دیکشنری فارسی به عربی
هبة
-
جستوجو در متن
-
اسکیلم
لغتنامه دهخدا
اسکیلم . [ اِ ؟ ] (اِ) (در تداول مردم چالوس ) کاکنج . عروس درپرده . عروسک درپرده . کجومن . قسولیدوس . دوباروح . و میوه ٔ آنرا جوزالمزح و حب اللهو و عبب و عبعب نامند.
-
قسولیدوس
لغتنامه دهخدا
قسولیدوس . [ ق ُ ] (معرب ، اِ) دوائی است که آن را کاکنج گویند، و عروس درپرده همان است . (برهان ) (آنندراج ). رجوع به قسولیدون شود.
-
حب اللهو
لغتنامه دهخدا
حب اللهو. [ ح َب ْ بُل ْ ل َهَْوْ ] (ع اِ مرکب ) کاکنج . (داود ضریر انطاکی ). عروس درپرده . حب الکاکنج . جوزالمرج . عبب . ثمر کاکنج . ثمر کاکنج بستانی . (برهان ).
-
عروسک
لغتنامه دهخدا
عروسک . [ ع َ س َ ] (اِ مصغر) تصغیر عروس .(برهان ). عروس کوچک . عروس خرد. رجوع به عروس شود. || لعبتی که دخترکان سازند. (برهان ). لعبت که دختران به آن بازی کنند. (غیاث اللغات ). لعبت را گویند که دختران بدان بازی کنند، و آن را بفارسی لهفت خوانند. (از آ...
-
حب الکاکنج
لغتنامه دهخدا
حب الکاکنج . [ ح َب ْ بُل ْ ک َ ] (ع اِ مرکب ) تخم عروس درپرده . حب النوم . حب اللهو. جوزالمرج . عبب . صاحب اختیارات گوید: جوزالمرج خوانند و آن بزرالکاکنج است و آن دو نوع است یک نوع را بشیرازی عروس درپرده خوانند و یک نوع دیگر را کحومن گویند و بهترین ...
-
پی
لغتنامه دهخدا
پی . [ پ َ / پ ِ ی ِ ] (حرف اضافه ) برای ِ. بهرِ. ل ِ. جهت ِ. علت ِ. واسطه ٔ. سبب ِ : من امروز نز بهر جنگ آمدم پی پوزش نام و ننگ آمدم . فردوسی .سپه را بکردار پروردگاربهر جای بردم پی کارزار. فردوسی .آتش بر دیگ پی کار تست آب به بیگار تو در آسیاست . ناص...