کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عرقوب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
عرقوب
/'orqub/
معنی
پی؛ عصب ضخیم بالای پاشنۀ پا.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
عرقوب
لغتنامه دهخدا
عرقوب . [ ع ُ ] (اِخ ) (یوم الَ ...) از ایام و جنگهای عرب است . (از معجم البلدان ).
-
عرقوب
لغتنامه دهخدا
عرقوب . [ ع ُ ] (اِخ ) ابن صخر، یا عرقوب بن معبدبن اسد. ازعمالقه است و او کاذب ترین مردم زمان خود بود و در اِخلاف وعده بدو مثل زنند. (از منتهی الارب ). از اعراب جاهلی بود و در خلف وعده به وی مثل زنند. نسب او را ابن سعدبن زید مناةبن تمیم گفته اند. و ب...
-
عرقوب
لغتنامه دهخدا
عرقوب . [ ع ُ ] (ع اِ) پی سطبر پاشنه ٔ مردم . (منتهی الارب ). پی پاشنه . (دهار).پی ستبر در بالای پاشنه ٔ آدمی . (ناظم الاطباء). عصبی است غلیظ و موتّر در بالای عقب و پاشنه ٔ انسان . (از اقرب الموارد). عصب ضخیم بالای پاشنه ٔ پا. (فرهنگ فارسی معین ). ج ...
-
عرقوب
فرهنگ فارسی معین
(عُ) [ ع . ] (اِ.) عصب ضخیم بالای پاشنة پا؛ ج . عراقیب .
-
عرقوب
دیکشنری عربی به فارسی
گياهان پنيرک , شاهدانه صحرايي , ختمي , پس زانو , پي بردن , لنگ کردن , اذيت کردن , ران خوک
-
عرقوب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ عراقیب] (زیستشناسی) [قدیمی] 'orqub پی؛ عصب ضخیم بالای پاشنۀ پا.
-
واژههای مشابه
-
عرقوب الاسد
لغتنامه دهخدا
عرقوب الاسد. [ ع ُ بُل ْ اَ س َ ] (اِخ ) بقار. برد. صیاح . عوا. عواء. (یادداشت مرحوم دهخدا). صورتی است از فلک . رجوع به عواء و بقار شود.
-
عرقوب الرامی
لغتنامه دهخدا
عرقوب الرامی . [ ع ُ بُرْ را ] (اِخ ) کوکبی است . (از اقرب الموارد). ستاره ای که پس از رکبةالرامی در صورت قوس از دیگر ستارگان روشن تر است و بر خرده گاه دست اسب واقع است . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
جستوجو در متن
-
گیاهان پنیرک
دیکشنری فارسی به عربی
عرقوب
-
شاهدانه صحرایی
دیکشنری فارسی به عربی
عرقوب
-
ختمی
دیکشنری فارسی به عربی
عرقوب
-
پس زانو
دیکشنری فارسی به عربی
عرقوب
-
ران خوک
دیکشنری فارسی به عربی
عرقوب