کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عرفی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
عرفی
مترادف و متضاد
متداول، متعارف، مرسوم ≠ شرعی
دیکشنری
conventional, putative, traditional, unwritten
-
جستوجوی دقیق
-
عرفی
لغتنامه دهخدا
عرفی . [ ع َ رَ ] (اِخ ) زَنفَل بن شداد عرفی . از روات حجاز و ساکن عرفه بود. وی از ابن ابی مُلَیکة روایت کرده است و ابوالحجاج و نصربن طاهر از او روایت کرده اند. (از معجم البلدان ). و رجوع به اللباب فی تهذیب الانساب شود.
-
عرفی
لغتنامه دهخدا
عرفی . [ ع َ رَ می ی ] (ص نسبی ) منسوب به عرفات . (منتهی الارب ). رجوع به عرفات شود.
-
عرفی
لغتنامه دهخدا
عرفی . [ ع ُ ] (ص نسبی ) منسوب به عرف . رجوع به عرف شود. مقابل شرعی . (یادداشت مرحوم دهخدا). || آنچه بر فعل متوقف باشد چون مدح و ثنا. (از تعریفات جرجانی ). || مبالغه شده . || معروف . || جمعشده و زیاد گشته . || متجاوز. || عمومی . (ناظم الاطباء).
-
عرفی
واژگان مترادف و متضاد
متداول، متعارف، مرسوم ≠ شرعی
-
واژههای مشابه
-
عرفی شیرازی
لغتنامه دهخدا
عرفی شیرازی . [ ع ُ ی ِ ] (اِخ ) محمدبن بدرالدین ، ملقب به جمال الدین . از شاعران مشهور ایران در قرن دهم هجری است که زندگانیش بیشتر درهندوستان گذشت . ولادتش به سال 963 هَ . ق . در شیراز اتفاق افتاد و در جوانی به هندوستان رفت و به دربار جلال الدین اکب...
-
social mother
مادر عرفی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سلامت] زنی که کودک را پس از به دنیا آوردن یا به دنیا آمدن بزرگ میکند
-
نهر عرفی
لغتنامه دهخدا
نهر عرفی . [ ن َ رِ ع ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قصبه ٔ معمره ٔ بخش قصبه ٔ معمره ٔ شهرستان آبادان . در 6 هزارگزی نهر قصر و 31 هزارگزی جنوب شرقی جاده ٔ خسروآباد به آبادان ، در دشت گرمسیری واقع است و 600 تن سکنه دارد. آبش از اروندرود، محصولش خرما و ح...
-
secular shrine
زیارتگاه عرفی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] پدیدهای طبیعی یا اثر یا بنایی یادمانی و برساخته که در فرهنگ جاری مردمان امروز محل توجه و نوعی ارجگذاری است
-
شَرعی و عُرفی
فرهنگ گنجواژه
قانونی.
-
عُرفی و شرعی
فرهنگ گنجواژه
قانونی، رایج.
-
واژههای همآوا
-
ارفی
لغتنامه دهخدا
ارفی . [ اَ فا ] (ع ص ) بزرگ گوش با فروهشتگی . (منتهی الأرب ). مؤنث : رَفْواء.
-
ارفی
لغتنامه دهخدا
ارفی . [ اُ ] (اِخ ) شهر اورفا، بضبط سیاحان ونیزی معاصر سلطان ابوسعید ایلخانی . (تاریخ ادبیات برون ترجمه ٔ حکمت ج 3 ص 423).
-
ارفی
لغتنامه دهخدا
ارفی . [ اُ فی ی ] (ع ص ، اِ) شیر آهو ماده . || شیر خوش بی آمیغ. (منتهی الأرب ). شیر خالص . || پیمایش کننده ٔ زمین . (منتهی الأرب ). ماسح . مسّاح .