کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عرصۀ کمآب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
عرصه
لغتنامه دهخدا
عرصه . [ ع َ ص َ ] (از عربی ، اِ) عرصة.میدان و صحرا. (ناظم الاطباء). میدان . (غیاث ). فارسیان ، عرصه را به معنی مطلق میدان استعمال نمایند و لهذا عرصه ٔ شطرنج و عرصه ٔ آفاق و عرصه ٔ بزم آمده است . (از آنندراج ). پهنه . فراخنا. ساحت . فضا : کهینه عرصه ...
-
عرصة
لغتنامه دهخدا
عرصة.[ ع َ ص َ ] (ع اِ) گشادگی میان سرای که در آن بنا نباشد و گویند عرصةالدار؛ وسط آن است . (از منتهی الارب ). صحن خانه ، و آن بقعه و زمین وسیعی است در میان خانه ها که در آن ساختمانی نیست و گویند هر بقعه و زمینی که بنا در آن نباشد، عرصة است . (از اقر...
-
عرصه
واژگان مترادف و متضاد
۱. پهنه، جولانگاه، رزمگاه، زمینه، ساحت، صحنه، فضا، گستره، مصاف، میدان ۲. حیاط ۳. بیابان، صحرا
-
عرصه
فرهنگ واژههای سره
پهنه
-
عرصه
فرهنگ فارسی معین
(عَ ص ) [ ع . عرصة ] (اِ.) 1 - حیاط ، فضای خالی جلوی خانه . 2 - میدان . 3 - صحرا. ج . عرصات . ؛ ~ را به کسی تنگ کردن در فشار و مضیقه قرار دادن . ؛ به ~ رسیدن کسی الف - بزرگ شدن و از عهدة کارهای خود برآمدن . ب - به ثروت و قدرت رسیدن .
-
عرصه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: عرصَة، جمع: اعراص و عِراص و عَرَصات] 'arse ۱. میدان.۲. [قدیمی] فضای جلو عمارت؛ ساحت خانه؛ حیاط.۳. جای وسیع.
-
عرصه
دیکشنری فارسی به عربی
صالة , مرکب
-
عرصه افکندن
لغتنامه دهخدا
عرصه افکندن . [ ع َ ص َ/ ص ِ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گستردن نطع : پس عرصه بیفکند و فروچیدش مهره هر زخم که او میزد بس کارگر آمد.سوزنی .
-
عرصه گاه
لغتنامه دهخدا
عرصه گاه . [ ع َ ص َ / ص ِ ] (اِ مرکب ) میدانگاه . فراخنای . فضا و ساحت . جای گشاده و با وسعت : هم او عرصه گاهی است شیب و فرازمعلق جهانبانش گسترده باز.اسدی .
-
forest land
عرصۀ جنگلی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] زمینی که درختان جنگلی حداقل ده درصد از مساحت آن را پوشانده یا نشانههایی از وجود جنگل در گذشته داشته باشد
-
عرصه دادن
واژهنامه آزاد
[عَ،صِ] فضا دادن برای فعالیت
-
integrated area management, IAM
مدیریت جامع عرصه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] روشی در مدیریت منابع طبیعی که در آن ناحیۀ خاصی برای کاربریهای متنوع، مانند تحقیقات و حفاظت و گردشگری و برداشت محصول و شکار و صید، پهنهبندی و اداره میشود، بهطوریکه با اهداف مدیریت ناحیه سازگار باشد
-
water-short area
عرصۀ کمآب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] منطقهای که شرایط طبیعی یا فشارهای ناشی از توسعه، امکان دسترسی به آبهای سطحی و زیرزمینی را در آن محدود میکند
-
hotel premises
عرصه و اعیان مهمانخانه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] ساختمان و محوطۀ هر مهمانخانه متـ . عرصه و اعیان هتل
-
عرصه و اعیان هتل
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] ← عرصه و اعیان مهمانخانه