کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عرب و عجم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
اتحادیه عرب
دیکشنری فارسی به عربی
جامعة الدول العربية ، الجامعة العربية
-
دوغ عرب
لهجه و گویش تهرانی
دوغ ترشیده
-
عرب میش مست
لغتنامه دهخدا
عرب میش مست . [ ع َ رَ ب ِ م َ ] (اِخ ) از ایلات اطراف تهران است . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 111).
-
عرب حاجی آقا سلطانی
لغتنامه دهخدا
عرب حاجی آقا سلطانی . [ ع َ رَ ب ِ س ُ ] (اِخ ) از ایلات اطراف تهران است . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 111).
-
فتح آباد عرب
لغتنامه دهخدا
فتح آباد عرب . [ ف َ دِ ع َ رَ ] (اِخ ) رجوع به عرب شود.
-
حسین آباد عرب
لغتنامه دهخدا
حسین آباد عرب . [ ح ُ س ِ دِ ع َ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان عشق آبادبخش فدیشه شهرستان نیشابور. واقع در 21هزارگزی باختر فدیشه . ناحیه ای است واقع در جلگه ولی معتدل . دارای 106 تن سکنه میباشد. فارسی زبانند. از قنات مشروب میشود. محصولات آنجا غلات . ا...
-
شاه آباد عرب
لغتنامه دهخدا
شاه آباد عرب . [ دِ ع َ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان درب قاضی بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور. دارای 548 تن سکنه . آب آن از قنات . محصول آن غلات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
چل گزی عرب
لغتنامه دهخدا
چل گزی عرب . [چ ِ گ َ ع َ رَ ] (اِخ ) نام یکی از روستاهای ناحیه ٔ شبانکاره ٔ بلوک دشتستان فارس . (از فارسنامه ٔ ناصری ).
-
فرهنگ عربی (عرب آراب)
دیکشنری فارسی به عربی
عربي
-
جستوجو در متن
-
عجم
لغتنامه دهخدا
عجم . [ ع َ ج َ ] (اِخ ) خلاف عرب . (اقرب الموارد). غیر عرب از مردم . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). ایران و توران و مردم غیر عرب را نیز عجم گویند. (غیاث اللغات ). || مردم ایران . ایرانی : کجا شد فریدون و ضحاک و جم مهان عرب خسروان عجم . فردوسی .مر...
-
افخران
لغتنامه دهخدا
افخران . [ ] (ع اِ) عرب و عجم . (مهذب الاسماء نسخه ٔ خطی ). عرب و ایرانی . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
مجنب
لغتنامه دهخدا
مجنب . [ م ِ ن َ ] (اِخ ) کرانه ٔ زمین عجم که به زمین عرب پیوندد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). آخرین جزئی که محدود می کند عربستان را و نیز سرحد عربستان با ممالک دیگر. (ناظم الاطباء). دورترین بلاد عجم به زمین عرب و نزدیکترین زمین عرب به زمین عجم . (از ا...
-
شعوبی
لغتنامه دهخدا
شعوبی . [ ش ُ بی ی ] (ع ص نسبی ، اِ) کسی که تازیان را حقیر شمارد و آنان را بر ایرانیان و سایر مردمان ترجیح ندهد و فضیلتی برای عرب قائل نباشد. (ناظم الاطباء). آنکه عرب را از عجم تفضیل ننهد، و آن گروه را شعوبیه گویند. (از منتهی الارب ). آنکه عرب را برع...
-
شعوبیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: شعوبیَّة] šo'ubiy[y]e در دورۀ بنیامیه، گروهی از مسلمانان، بهویژه ایرانیان که قائل به برتری عجم بر عرب بوده و عرب را تحقیر میکردند.
-
اسود و احمر
لغتنامه دهخدا
اسود و احمر. [ اَ وَ دُ اَ م َ ] (اِخ ) کنایه از حبش و روم و بعضی عرب و عجم نوشته اند. (غیاث ).