کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عربیة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عربیة
لغتنامه دهخدا
عربیة. [ ع َ بی ی َ ] (اِخ ) (بمعنی خشک و بی آب و علف در عبری ) در قاموس کتاب مقدس این کلمه را بجای عربستان و سرزمین عرب آورده است و گوید شبه جزیره ای است که در قسمت جنوبی آسیا فیمابین دریای احمر و دریای هند و خلیج فارس واقع است طولش از جنوب بشمال 13...
-
عربیة
لغتنامه دهخدا
عربیة. [ ع َ رَ بی ی َ ] (ص نسبی ) مؤنث عربی . رجوع به عربی شود. || لغت عرب . زبان عرب . || آنچه عرب بدان سخن گوید و تکلم کند. (از اقرب الموارد). || گاه در کتابهای فارسی پیش از نقل بیت یا قطعه از شعر عرب عربیة نویسند، مقصود از آن شعری عربی یا قطعه ا...
-
واژههای مشابه
-
زخرفة عربية
دیکشنری عربی به فارسی
نقش عربي يا اسلا مي , کاشي کاري سبک اسلا مي
-
واژههای همآوا
-
عربیت
لغتنامه دهخدا
عربیت . [ ع َ رَ بی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) عرب بودن . متصف به صفات عرب بودن . || در اصطلاح علوم و ادبیات و زبان عرب گویند: عربیت فلان خوب است یعنی به لغت و علوم عرب آشنا است .
-
اربیت
لغتنامه دهخدا
اربیت . [ اِ ] (اِخ ) شهری است به روسیه ٔ شرقی (سیبری )، بمسافت 410 هزارگزی مشرق پِرم در ملتقای دو نهراربیت و نیتزا، دارای 10000 تن سکنه و معادن است .
-
اربیة
لغتنامه دهخدا
اربیة. [اُ بی ی َ ] (ع اِ) بیغوله ٔ ران . کش ران که بشکم پیوسته است . بُن ران . (غیاث ). بیخ ران یا مابین اعلی و اسفل شکم . بُن ران . کش .- فتق اربیه . رجوع به فتق و اربیات شود.|| اهل خانه ٔ مرد. || قبیله ٔ مرد. || پسرعم مرد. ج ، اربیات .
-
عربیت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: عربیّة] 'arabiy[y]at ۱. زبان عربی.۲. (اسم مصدر) عرب بودن.
-
جستوجو در متن
-
نقش عربی یا اسلا می
دیکشنری فارسی به عربی
زخرفة عربية
-
کاشی کاری سبک اسلا می
دیکشنری فارسی به عربی
زخرفة عربية
-
فلنقس
لغتنامه دهخدا
فلنقس . [ ف َ ل َ ق َ ] (ع ص ) آنکه پدرش مولی و مادرش عربیه باشد، یا مادر و پدرش عربی و هر دو جده اش داه ،یا مادرش عربیه نه پدرش ، یا هر دو مولی باشند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || مرد زفت ناکس هیچکاره . (منتهی الارب ). بخیل پست . (اقرب الموا...
-
لندبرژ
لغتنامه دهخدا
لندبرژ. [ ل َ دِ ب ِ ] (اِخ ) کنت کارلو لندبرژ سوئدی . وی خویش را در یکی از مصنفاتش الشیخ عمر السویدی لقب داده . او راست : امثال اهل برالشام . طرف عربیة. قصة باسم الحداد و هارون الرشید. قصص عربیة جدیدة. فهرست المخطوطات العربیه ، المغرب المطرب . (معجم...
-
ضیاء
لغتنامه دهخدا
ضیاء. (اِخ ) ابن ابی الضوء القرطبی . مردی عالم بعلوم عربیه و شعر وحافظ ایام عرب و مشاهد آن . (روضات الجنات ص 335).