کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عربده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
عربده جویی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] 'arbadejuy(')i ۱. بدمستی.۲. آشوبطلبی.
-
عربده کشیدن
واژهنامه آزاد
فریاد زدن ناشی از خشونت یا سرمستی
-
شور و عربده
فرهنگ گنجواژه
سرو صدا
-
جستوجو در متن
-
war cry
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فریاد جنگی، عربده نبرد
-
عَر و گوز
فرهنگ گنجواژه
عربده و سر و صدا.
-
بدمستی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) badmasti شرارت و عربدهکشی در حالت مستی.
-
جیغوداد
واژگان مترادف و متضاد
دادوفریاد، عربده، غریو، فریاد، ولوله، همهمه
-
بدمست
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) badmast کسی که به محض خوردن نوشابۀ الکلی شرارت و عربدهکشی کند.
-
قداره بندی
فرهنگ فارسی معین
( ~ . بَ) (اِمص .) عربده کشی ، چاقوکشی ، شرارت .
-
معربد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] mo'arbed ۱. بدخو.۲. کسی که بدمستی کند و عربده بکشد؛ جنگجو.
-
فغان
واژگان مترادف و متضاد
افغان، زاری، صیحه، ضجه، عربده، غوغا، فریاد، ناله، نفیر، نوحه
-
بدمست
فرهنگ فارسی معین
( ~. مَ) (ص مر.) کسی که در مستی عربده کشد و شرارت کند، آن که پس از مست شدن هرزه گویی کند.
-
معربد
فرهنگ فارسی معین
(مُ عَ بِ) [ ع . ] (اِفا.) عربده جو، بد - خوی .
-
ثکثکة
لغتنامه دهخدا
ثکثکة. [ ث َ ث َ ک َ ] (ع مص ) گول گردیدن . || عربده کردن .
-
سوار
لغتنامه دهخدا
سوار. [ س َوْ وا ] (ع ص ) عربده گر و آنکه در سر او شراب زود اثر کند و مست گردد. (آنندراج ) (منتهی الارب ). عربده کننده . (مهذب الاسماء). || سخن که در سر جای گیرد. || شیر بیشه .