کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عرب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
عرب
/'arab/
معنی
۱. قومی از نژاد سامی ساکن جنوب غرب آسیا.
۲. هریک از افراد این قوم: دو نفر عرب آمدند تو.
۳. (صفت) از نژاد عرب: زن عرب.
〈 عرب بائده: [قدیمی] قبایلی از اعراب که پیش از ظهور اسلام از میان رفتهاند؛ عرب منقرضه، مانندِ قوم عاد و ثمود.
〈 عرب مستعربه: [قدیمی] عرب اسماعیلیه؛ قبایلی که پس از غلبه بر قحطانیون و آموختن زبان و آداب آنان بهتدریج جزء طوایف عرب بهشمار آمدهاند؛ عدنانیه.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
اعرابی، بدوی، تازی ≠ عجم
دیکشنری
Arabic, Saracen
-
جستوجوی دقیق
-
عرب
لغتنامه دهخدا
عرب . [ ع َ رَ ] (اِخ ) از ایلات خمسه ٔ فارس است . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 86).
-
عرب
لغتنامه دهخدا
عرب . [ ع َ رَ ] (اِخ ) دسته ای از مردم خلاف عجم ، و مراداز عجم هر کسی است که غیر عرب باشد از فرس و ترک و فرنگ و جز آنها و لفظ عرب مؤنث است بر تأویل طائفه : یقال عرب العاربة و العرب العرباء. ج ، اَعرُب ، عُروب . و گفته شده است عرب شهرنشینانند، و گف...
-
عرب
لغتنامه دهخدا
عرب . [ ع َ رَ ] (اِخ ) دهی است از بخش حومه ٔ شهرستان بجنورد. کوهستانی و معتدل و 563 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آن غلات بنشن ، انگور و شغل مردم مالداری است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
-
عرب
لغتنامه دهخدا
عرب . [ ع َ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اربعه بالا (علیا) بخش مرکزی شهرستان فیروزآباد. ناحیه ای است کوهستانی . هوای آن معتدل است 182 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه فیروزآباد تأمین میشود. محصولات آن غلات و برنج است . شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ...
-
عرب
لغتنامه دهخدا
عرب . [ ع َ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گوکلان بخش مرکزی شهرستان گنبد قابوس ناحیه ای است کوهستانی هوای آن معتدل است 230 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه تأمین میشود. محصولاتش غلات . حبوبات . لبنیات ابریشم است . شغل اهالی زراعت و گله داری است . صنایع دس...
-
عرب
لغتنامه دهخدا
عرب . [ ع َ رَ ] (اِخ ) شعبه ای ازهفت لنگ بختیاری است . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 73).
-
عرب
لغتنامه دهخدا
عرب . [ ع َ رَ ] (اِخ ) طایفه ای از طوائف فارس است . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 104).
-
عرب
لغتنامه دهخدا
عرب . [ ع َ رَ ] (اِخ ) میرزا صالح بن سیدحسن موسوی حائری تهرانی مشهور به عرب و داماد. فقیه و از سوی علماء امامیه ٔ اوائل قرن چهارده بود. به سال 1303 هَ . ق . درگذشت . کتابی در اجتهاد و تقلید نگاشته است . (از ریحانة الادب ج 3 ص 75).
-
عرب
لغتنامه دهخدا
عرب . [ ع َ رَ ] (ع اِ) آب بسیار صافی .(از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (از قطر المحیط).
-
عرب
لغتنامه دهخدا
عرب . [ ع َ رَ ] (ع اِمص ) شادمانی . (آنندراج ). عَرب . (منتهی الارب ). || فساد معده . || (ص ، اِ) آب صافی بسیار. (منتهی الارب ).
-
عرب
لغتنامه دهخدا
عرب . [ ع َ رَ ] (ع مص ) شادمان گردیدن . || آماسیدن و ریمناک گردیدن . || باقی ماندن نشان زخم بعد به شدن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (از آنندراج ). || تباه گردیدن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (تاج المصادر). || بسیار آب گردیدن چشمه و چاه ....
-
عرب
لغتنامه دهخدا
عرب . [ ع َ رِ ] (ع اِمص ) تیزی معده . (منتهی الارب ).
-
عرب
لغتنامه دهخدا
عرب . [ ع ِ ] (ع اِ) گیاه بهمی خشک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
-
عرب
لغتنامه دهخدا
عرب . [ ع ُ ] (اِخ ) عَرَب . مردم تازی شهرباش ، یا عام است خلاف عجم ، یؤنث . (منتهی الارب ). رجوع به عَرَب و عربستان شود.
-
عرب
واژگان مترادف و متضاد
اعرابی، بدوی، تازی ≠ عجم