کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عراقی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عراقی
لغتنامه دهخدا
عراقی . [ ع ِ ] (اِخ ) ابن منصوربن مسلم فقیه شافعی . کنیت او ابواسحاق مصری است . مولد و منشاء و مدفن او مصر بود. به بغداد سکونت گزید. از فضلای فقهاء شافعی است . شرحی بر کتاب مهذب شیخ ابواسحاق شیرازی نوشته و در بغداد به مصری معروف گشته است و پس از مرا...
-
عراقی
لغتنامه دهخدا
عراقی . [ ع ِ ] (اِخ ) ابوالحسن ، یکی از دبیران سلطان مسعود غزنوی و از ملازمان وی بود. تولد وی بدرستی معلوم نیست . وفات وی به سال 492 روز دوشنبه ششم شعبان میباشد.مدفن وی مشهدالرضا است . در تاریخ بیهقی آمده است : که گفتند زنان او را دارو دادند و مردی ...
-
عراقی
لغتنامه دهخدا
عراقی . [ ع ِ ] (اِخ ) ابوجعفر. رجوع به ابوجعفر عراقی و تاریخ گزیده شود.
-
عراقی
لغتنامه دهخدا
عراقی . [ ع ِ ] (اِخ ) تاج الدین . رجوع به تاج الدین عراقی و تاریخ گزیده شود.
-
عراقی
لغتنامه دهخدا
عراقی . [ ع ِ ] (اِخ ) رجوع به ابراهیم بن شهریار شود.
-
عراقی
لغتنامه دهخدا
عراقی . [ ع ِ ] (اِخ ) صدرالدین . رجوع به صدرالدین عراقی و تاریخ گزیده شود.
-
عراقی
لغتنامه دهخدا
عراقی . [ ع ِ ] (اِخ ) فخرالدین عراقی . رجوع به فخرالدین عراقی همدانی شود.
-
عراقی
لغتنامه دهخدا
عراقی . [ ع ِ ] (ص نسبی ) (پرده ٔ عراقی )، از آهنگهای موسیقی است . پرده ٔ عراق : بعد از عراق جائی خوش نایدم هوائی مطرب بزن نوایی زان پرده ٔ عراقی . سعدی .رجوع به عراق و پرده ٔ عراقی شود.
-
عراقی
لغتنامه دهخدا
عراقی . [ ع ِ ] (ص نسبی ) منسوب به عراق . نقد عراقی . در بیت ذیل از نظامی پول رایج و متداول در عراق معنی میدهد : چرا گشتی در این بیغوله پابست چنین نقد عراقی بر کف دست .نظامی .
-
عراقی
لغتنامه دهخدا
عراقی . [ ع ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میان آباد بخش اسفراین شهرستان بجنورد. 362 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه ، محصولش غلات ، بنشن ، پنبه و میوه جات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
عراقی
لغتنامه دهخدا
عراقی . [ ع ِ ] (ع اِ) چوب چنبر دلو. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
عراقی
لغتنامه دهخدا
عراقی . [ ع ِ قی ی ] (ص نسبی ) از مردم عراق . اهل عراق . منسوب به عراق . عراق عرب یا عجم .
-
عراقی
لغتنامه دهخدا
عراقی . [ع ِ ] (اِخ ) رجوع به عبدالرحیم بن حسین عراقی شود.
-
واژههای مشابه
-
عراقی قادلو
لغتنامه دهخدا
عراقی قادلو. [ ع َ ] (اِخ ) تیره ای از ایلات خمسه ٔ فارس . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 78).