کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عرافة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عرافة
لغتنامه دهخدا
عرافة. [ ع َ ف َ ] (ع مص ) عریف گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به عرافت شود.
-
عرافة
لغتنامه دهخدا
عرافة. [ ع ِ ف َ ] (ع اِمص ) عِرافت . عریفی کردن . رجوع به عریف شود.
-
واژههای همآوا
-
عرافت
لغتنامه دهخدا
عرافت . [ ع ِ ف َ ] (ع اِمص ) (علم ...) عرافة. در اصطلاح استدلال به پاره ای از حوادث گذشته است بر حوادث آینده به مناسبت یا مشابهت خفیه که بین آنهاست و یا اختلاط و ارتباطی که با یکدیگر دارند. رجوع به کهانت شود. عمل عراف نوعی است از کهانت و مخصوص بامور...
-
عرافت
فرهنگ فارسی معین
(عِ فَ) [ ع . عرافة ~] (مص ل .) 1 - تدبیر کار مردم کردن . 2 - غیب گویی کردن .
-
ارافة
لغتنامه دهخدا
ارافة. [ اِ ف َ ] (ع مص ) با فراخی و ارزانی شدن (چنانکه زمین ). (منتهی الارب ). فراخ نعمت شدن زمین . (مؤید الفضلاء). || بزمین علفناک رسیدن . (منتهی الارب ). بزمین فراخ نعمت درشدن . (مؤید الفضلاء).
-
عرافت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: عرافة] [قدیمی] 'erāfat ۱. ستارهشناسی.۲. غیبگویی؛ فالبینی.۳. پزشکی.
-
جستوجو در متن
-
عریفی
لغتنامه دهخدا
عریفی . [ ع َ ] (حامص ) شغل و خدمت ریاست . (ناظم الاطباء): عِرافة؛ عریفی کردن . (منتهی الارب ).
-
عرافت
فرهنگ فارسی معین
(عِ فَ) [ ع . عرافة ~] (مص ل .) 1 - تدبیر کار مردم کردن . 2 - غیب گویی کردن .
-
قبالة
لغتنامه دهخدا
قبالة. [ ق َ ل َ ] (ع اِمص ) پدرفتار شدن . (اقرب الموارد). پدرفتاری و کارسازی عمل . اسم است تقبل را. (ناظم الاطباء). || عرافة: نحن فی قبالته ؛ ای فی عرافته . (ناظم الاطباء).
-
عرافت
لغتنامه دهخدا
عرافت . [ ع ِ ف َ ] (ع اِمص ) (علم ...) عرافة. در اصطلاح استدلال به پاره ای از حوادث گذشته است بر حوادث آینده به مناسبت یا مشابهت خفیه که بین آنهاست و یا اختلاط و ارتباطی که با یکدیگر دارند. رجوع به کهانت شود. عمل عراف نوعی است از کهانت و مخصوص بامور...
-
عریف
لغتنامه دهخدا
عریف . [ ع َ ] (ع ص ) دانا و شناسنده . (منتهی الارب ). عالم به چیزی . (از اقرب الموارد). || آنکه بشناسد یاران خود را. (منتهی الارب ). کسی که اصحاب و یاران خود را بشناسد. (از اقرب الموارد). || کارگزار قوم ، و آن پایین تر از رئیس است . و یا رئیس قوم ، ...
-
زجر
لغتنامه دهخدا
زجر. [ زَ ] (ع مص ) بازداشتن و منع کردن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از غیاث اللغات ). باز داشتن کسی را و نهی کردن . (آنندراج ) (فرهنگ نظام ). از کاری بازکردن . (المصادر زوزنی ص 22) (دهار). منع. نهی . و این لغت دراصل بمعنی راندن بوسیله ٔ بانگ ...