کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عراد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عراد
لغتنامه دهخدا
عراد. [ ] (اِخ ) شهری است در حدود یهودیه که شهریارش بنی اسرائیل را از عبور از مملکتش مانع گشت و برخی از ایشان را به اسیری برد بدین لحاظ اهالی عراد به لعنت خدای گرفتار شدند و شهر ایشان خراب گردید و پس از این واقعه اسم شهر را به حرمه تبدیل نمودند که قص...
-
عراد
لغتنامه دهخدا
عراد. [ ع َ ] (ع اِ) گیاه سطبر. (آنندراج ). گیاهی است سخت . چوب درختی است . (از اقرب الموارد).
-
عراد
لغتنامه دهخدا
عراد. [ ع َرْ را ] (اِخ ) ابوعیسی احمدبن محمدبن موسی البغدادی المعروف به ابن العرادی از اباهمام ولیدبن شجاع و یحیی بن اکثم و جز آنان حدیث شنید و ابوبکر الشافعی و جز او از وی روایت دارند. وی به سال 225 هَ . ق . زاده شد وبه سال 302 هَ . ق . بمرد. (از ا...
-
عراد
لغتنامه دهخدا
عراد. [ ع َرْ را ] (ع ص ) کسی که عراده میسازد تا با آن کارکند. در انساب است که این اصطلاح عراده سازی را میرساند و آن آلت سنگ انداختن از قلاع میباشد. (سمعانی ).
-
واژههای همآوا
-
آراد
فرهنگ نامها
(تلفظ: ārād) (در اعلام) نام فرشتهی موکل بر دین و تدبیر امور و مصالحی که به روز آراد متعلق است ؛ نام روز بیست و پنجم ماه شمسی ؛ (در پهلوی) آرای ، آراینده .
-
أَرَادَ
فرهنگ واژگان قرآن
خواست
-
ارعد
فرهنگ فارسی معین
( اَ عَ) [ ع . ] (ص .) رعدزده ، برق زده .
-
آراد
لغتنامه دهخدا
آراد. (اِخ ) نام فرشته ای است موکل بر دین و تدبیر امور و مصالحی که بروز آراد متعلق است . || (اِ) روز بیست وپنجم از هر ماه شمسی که آن را ارد نیز گویند و در این روز نو بریدن و نو پوشیدن را نیک و سفر و نقل و تحویل شوم شمردندی .
-
ارآد
لغتنامه دهخدا
ارآد. [ اَرْ ] (ع ص ، اِ) ج ِ رئد. || ج ِ رُؤْد.
-
اراد
لغتنامه دهخدا
اراد. [ اَ ] (اِخ ) ناحیه ایست از نمسه (هنگری جنوبی )، مساحت آن 7000 گز مربع. سکنه ٔ آن مجار و آلمانی و اکثر ایشان فلاحانند و مذهب غالب ایشان ارتودکسی است . عدد اهالی آن 3000 تن است . (ضمیمه ٔ معجم البلدان ). || شهریست ازمجارستان مشهور به اراد قدیم و...
-
ارعد
لغتنامه دهخدا
ارعد. [ اَ ع َ ] (ع ص ) در بیت ذیل از قصیده ٔ منسوب به منوچهری : هرکه ز فرمان او فراز نهد پای شوم درافتد چو برق در تن ارعد.کازیمیرسکی به معنی برق زده گرفته است .
-
آراد
واژهنامه آزاد
نگهبان دین
-
آراد
واژهنامه آزاد
فرشته آب موکل بر دین مصالح مردم