کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عرائس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عرائس
لغتنامه دهخدا
عرائس . [ ع َ ءِ ] (ع اِ) ج ِ عروس . یقال هم عروس و هن عرائس . (منتهی الارب ). زن و مرد نوکدخدا. (آنندراج ). رجوع به عروس شود.
-
جستوجو در متن
-
عرایس
فرهنگ فارسی معین
(عَ یِ) [ ع . عرائس ] (اِ.) جِ عروس .
-
ابوطیب
لغتنامه دهخدا
ابوطیب . [ اَ ] (اِخ ) الملقی . او راست : کتاب عرائس .
-
عرایس
لغتنامه دهخدا
عرایس . [ ع َ ی ِ ] (ع اِ) عرائس . ج ِ عروس . رجوع به عروس شود.
-
عثاعث
لغتنامه دهخدا
عثاعث . [ ع َ ع ِ ] (اِخ ) کوههای کوچک سیاهی است . چپ عرائس . (معجم البلدان ).
-
عروس
فرهنگ فارسی معین
(عَ) [ ع . ] 1 - (اِ.) زنِ تازه شوهر کرده . ج . عرائس . 2 - در فارسی : زنِ پسر. 3 - (ص .) بهترین ، زیباترین . ؛~ هزار داماد کنایه از: دنیا و بی وفایی آن .
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمود سمرقندی ، معروف بخشاب و ملقب برضی الدین . او راست : نفائس الکلام و عرائس الأقلام در انشاء فارسی .
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد ثعلبی یا ثعالبی ، مکنی به ابواسحاق نشابوری . صاحب تفسیر معروف به تفسیر ثعلبی و کتاب عرائس المجالس در قصص انبیا. وفات او بسال 427 یا 437 هَ .ق . بوده است .
-
محمد
لغتنامه دهخدا
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن احمدبن عبیداﷲ بصری معروف به مفجع، شاعر، ادیب . میان وی و ابن دریدمهاجاتی بود. در سال 320 هَ . درگذشته است . او راست الترجمان در شعر و اغراض آن ، المنقذ که بر شیوه ٔ ملاحن ابن درید نوشته شده و عرائس المجالس اشعار خو...
-
ابوعبدا
لغتنامه دهخدا
ابوعبدا. [ اَ ع َ دِل ْ لاه ] (اِخ ) مفجع. محمدبن عبداﷲ الکاتب البصری . او شاگرد ثعلب و شاعری شیعی است و میان او و ابوبکربن درید مهاجاتی است و او را قصیده ای است در مدیح امیرالمؤمنین علی علیه السلام . و دیوان او نزدیک صد ورقه است و او راست : کتاب ال...
-
خمود
لغتنامه دهخدا
خمود. [ خ ُ ] (ع مص ) خمد.(منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). رجوع به خمد شود. فرونشستن آتش . (ترجمان علامه جرجانی ).- خمود تب ؛ سرد شدن و سکونت آن . (یادداشت بخط مؤلف ).- خمود نار ؛ بمردن آتش . (یادداشت بخط مؤلف ). || طرف تفریط عفت ...
-
روزبهان
لغتنامه دهخدا
روزبهان . [ ب ِ ] (اِخ ) (شیخ ...) بقلی نسوی شیرازی ، مکنی به ابومحمدو مشهور بشیخ شطاح . از عارفان و دانشمندان بزرگ قرن هفتم هجری است . در ابتدای کار به عراق و شام و حجازسفر کرد و در سماع صحیح بخاری از حافظ سِلفی با شیخ ابوالنجیب سهروردی در ثغر اسکند...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حسن بن علی الکلاعی البلشی المالقی مکنی به ابوجعفر زیات . او را در نحو ید طولی بود و علم از ابوعلی بن ابی الأحوص و ابوجعفربن البطاع و ابن الصایغ و ابن ابی الربیع فراگرفت . او راست : کتاب وصف نفائس اللاَّلی و وصف عرائس المع...
-
جبران
لغتنامه دهخدا
جبران . [ ج ِ ] (اِخ ) جبران خلیل جبران . وی یکی از ارکان صنعت ادب عربی و از مؤسسان انجمن «الرابطةالقلمیه »در نیویورک بود. او نویسنده و شاعر و نقاش متجددی بود که در بشری لبنان بسال 1883 م . بدنیا آمد و بسال 1931 در نیویورک درگذشت . نقاشی را از درون ...