کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عذوبت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
عذوبت
/'ozubat/
معنی
۱. گوارا بودن آب یا شراب؛ گوارا شدن.
۲. [مجاز] زیبایی؛ جذابیت.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. حلاوت، شیرینی
۲. گوارایی، خوشگواری
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
عذوبت
لغتنامه دهخدا
عذوبت . [ ع ُ ب َ ] (ع مص ) رجوع به عذوبة شود.
-
عذوبت
واژگان مترادف و متضاد
۱. حلاوت، شیرینی ۲. گوارایی، خوشگواری
-
عذوبت
فرهنگ فارسی معین
(عُ بَ) [ ع . عذوبة ] 1 - (مص ل .) گوارا بودن . 2 - (اِمص .) گوارایی .
-
عذوبت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: عذوبَة] [قدیمی] 'ozubat ۱. گوارا بودن آب یا شراب؛ گوارا شدن.۲. [مجاز] زیبایی؛ جذابیت.
-
واژههای همآوا
-
عزوبت
لغتنامه دهخدا
عزوبت . [ ع ُ ب َ ] (ع اِمص ) عزوبة. بی زنی و مجردی . (ناظم الاطباء). بی همسری . مجرد بودن . رجوع به عزوبة شود.
-
عزوبة
لغتنامه دهخدا
عزوبة. [ ع َ ب َ ] (ع ص ) زمین دورچراگاه و درازراه بسوی گیاه . (منتهی الارب ). زمینی که از علف و گیاه دور باشد. (از اقرب الموارد).
-
عزوبة
لغتنامه دهخدا
عزوبة. [ع ُ ب َ ] (ع مص ) بی زن و بی شوهر شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار): عزب الرجل ؛ آن مرد را اهل و خانواده نبوده است . (از اقرب الموارد). عُزبة. و رجوع به عزبة شود. || (اِمص ) بی زنی و بی شوئی . (منتهی الارب ). بی همسری . مجردی . عزوبت . و رجوع...
-
عذوبة
لغتنامه دهخدا
عذوبة. [ ع ُ ب َ ] (ع مص ) پاکیزه گردیدن آب . (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ). خوش شدن آب . (تاج المصادر بیهقی ). مجازاً، بمعنی شیرین شدن دیگر اشیاء سوای آب . (آنندراج ) (منتهی الارب ) : جز در صفات نجم نخواهد شدن پدیددر نثر...
-
عضوبة
لغتنامه دهخدا
عضوبة. [ ع ُ ب َ ] (ع مص ) به معنی مصدر عُضوب است . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بران شدن . (تاج المصادر بیهقی ). رجوع به عضوب شود.
-
عزوبت
واژگان مترادف و متضاد
بیهمسری، تجرد، تنهایی، مجردی ≠ تاهل
-
عزوبت
فرهنگ فارسی معین
(عُ بَ) [ ع . عزوبة ] (اِمص .) مجردی ، بی همسری .
-
عزوبت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: عزوبَة] [قدیمی] 'ozubat عزب بودن؛ تنها بودن؛ بیهمسر بودن.
-
جستوجو در متن
-
شیرینی
واژگان مترادف و متضاد
حلاوت، شهد، عذوبت ≠ تلخی