کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عذل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
أَذَلَّ
فرهنگ واژگان قرآن
ذلیل تر - خوار تر - پست تر
-
ازل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، مقابلِ ابد] 'azal ۱. آنچه اول و ابتدا نداشته باشد؛ همیشگی؛ دیرینگی.۲. زمان بیابتدا.
-
ازل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: ازلّ] (ادبی) 'azal = زلل
-
اضل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] 'azal[l] گمراهتر.
-
اذل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: اذلّ] [قدیمی] 'azal[l] ذلیلتر؛ خوارتر؛ پستترین.
-
ازل
فرهنگ فارسی معین
(اَ زَ) [ ع . ] (اِ.) زمان بی ابتداء.
-
اضل
فرهنگ فارسی معین
(اَ ض ِ) [ ع . ] (ص تف .) گمراه تر، به ضلالت تر.
-
اذل
فرهنگ فارسی معین
(اَ ذَ لّ) [ ع . ] (ص تف .) ذلیل تر، خوارتر.
-
عزل
فرهنگ فارسی معین
(عَ زْ) [ ع . ] (مص م .) برکنار کردن ، از کار بازداشتن .
-
اذل
لغتنامه دهخدا
اذل . [ اَ ذَل ل ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از ذلّت . ذلیل تر. (غیاث اللغات ). خوارتر : 5ندانستند [ کدخدایان غازی اریارق ] که چون خداوندان ایشان برافتادند اذل ّ من النعل و اخس ّ من التراب باشند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 219). سرجمله ٔ حیوانات شیر است و کمتر...
-
اظل
لغتنامه دهخدا
اظل . [ اَ ظَ ل ل ] (ع اِ) شکم انگشت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). شکم انگشت . قسمت نزدیک جلو قدم از بیخ ابهام تا بیخ خنصر یا شکم انگشت نزدیک پشت قدم . (از متن اللغة). || شکم سپل شتر.ج ، ظُل ّ، شذوذاً. (منتهی الارب ) (...
-
اظل
لغتنامه دهخدا
اظل . [ اَ ظَل ل ] (ع ن تف ) سایه دارتر.- امثال :اظل من حجر (لکثافته ). (یادداشت مؤلف ).
-
اضل
لغتنامه دهخدا
اضل . [ اَ ض َل ل ] (ع ن تف ) گمراه تر. (آنندراج ). گمراه تر و باضلالت تر. (ناظم الاطباء). اغوی :افضل ار زین فضولها راندنام افضل بجز اضل منهید. خاقانی .- امثال : اضل من سنان . اضل من ضب ؛ گویند هنگامی که سوسمار از سوراخ خود بیرون آید در بازگشت بدا...
-
ازل
لغتنامه دهخدا
ازل . [ اَ ] (ع مص ) بازداشتن . (تاج المصادر بیهقی ). بازداشتن کسی را. (منتهی الارب ). حبس . || کوتاه کردن رسن اسب و گذاشتن آنرا: ازل الفرس . (از منتهی الارب ). || بازداشتن چهارپای از چراگاه از بیم . (زوزنی ). نگذاشتن شتران خود را بچراگاه از ترس یا ا...
-
ازل
لغتنامه دهخدا
ازل . [ اَ زَ ] (ع اِ) همیشگی . (منتهی الارب ) (غیاث ) (السامی فی الاسامی ) (دستوراللغة) (مهذب الاسماء). || زمانی که آنرا ابتدا نباشد. (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ازکنز). اوّل اوّلها. مقابل ِ ابد. عبارتست از استمرارو امتداد وجود در ازمنه ٔ مقدر غیرمت...