کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عذره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
عذرات
لغتنامه دهخدا
عذرات . [ ع َ ذِ ] (ع اِ) ج ِ عَذرة. (ناظم الاطباء). رجوع به عذرة شود.
-
غایط
واژگان مترادف و متضاد
براز، بول، پلیدی، جعل، سرگین، سنده، عذره، نجاست
-
هوذی
لغتنامه دهخدا
هوذی . [ ذی ی ] (ص نسبی )منسوب است به هوذ که بطنی است از عذرة. (سمعانی ).
-
حجر
لغتنامه دهخدا
حجر. [ ح َ ] (اِخ ) وادیی است میان بلاد عذره و غطفان . (معجم البلدان ).
-
ذوالدوم
لغتنامه دهخدا
ذوالدوم . [ ذُدْ دَ ](اِخ ) نام جایگاهی است در بلاد عذرة. (از المرصع).
-
شجع
لغتنامه دهخدا
شجع. [ ش َ ] (اِخ ) نام قبیله ای است از عذرة. (از معجم قبایل العرب ج 2).
-
قفیر
لغتنامه دهخدا
قفیر. [ ق َ ] (اِخ ) آبی است در راه شام در سرزمین عذره . (معجم البلدان ).
-
اضاعی
لغتنامه دهخدا
اضاعی . [ اُ عا ](اِخ ) وادیی است در بلاد عذرة. (از معجم البلدان ).
-
کنانة
لغتنامه دهخدا
کنانة. [ ک ِ ن َ ] (اِخ ) ابن عوف عذره از طایفه ٔ کلب از قضاعه و جد جاهلی است . به فرزندان وی «کنانه ٔ عذره » گویند. بنوعدی ، بنوحبیب و بنوجناب از آنها هستند. (از الاعلام زرکلی ج 3 ص 817).
-
ثنیان
لغتنامه دهخدا
ثنیان . [ ث ِ ] (اِخ ) نام موضعی که در آنجا غمّان و تغلب و ذبیان و غیرهم بر بنی عذره تاخت آوردند و ظفر نصیب بنی عذره گردید. || نام موضعی است که در آنجا غمّان و تغلب و ذبیان و غیر هم بر بنی زهره ظفر یافتند.
-
گه آلود
لغتنامه دهخدا
گه آلود. [ گ ُه ْ ] (ن مف مرکب ) آلوده به گه . آغشته ٔ عذره و نجاست . گهی .
-
عذرت
فرهنگ فارسی معین
(عُ رَ) [ ع . عذرة ] 1 - (اِمص .) بکارت ، دوشیزگی . 2 - (اِ.) دستة موی ، کاکُل .
-
ا ا
لغتنامه دهخدا
ا ا. [ اِ اِ ] (اِ) در زبان کودکان شیرخواره عَذَرَه . اِاِنه . کِه کِه ، تعبیری است مَثلی . و معنی آنکه هر دو صورت امر بد و مکروه است .
-
حدوداء
لغتنامه دهخدا
حدوداء. [ ح َ دَ ] (اِخ ) موضعی است به بلاد عذرة و برخی حَدَودی ̍ با الف مقصور یاد کرده اند. (معجم البلدان ).
-
ذوارل
لغتنامه دهخدا
ذوارل . [ اُ رُ ] (اِخ ) نام کوهی به زمین غطفان . میان دیار غطفان و زمین عذرة. || نام مَصنعی به دیار طی .