کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عذال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عذال
لغتنامه دهخدا
عذال . [ ع َذْ ذا ] (ع ص ) بسیار نکوهش کننده . (قطرالمحیط) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
-
عذال
لغتنامه دهخدا
عذال . [ ع ُذْ ذا ] (ع ص ، اِ) ج ِ عاذل . رجوع به عاذل شود.
-
واژههای همآوا
-
عزال
لغتنامه دهخدا
عزال . [ ع ِ ] (ع اِمص ) ضعف . (اقرب الموارد). سستی و ضعف . (ناظم الاطباء). سست . (منتهی الارب ).
-
عزال
لغتنامه دهخدا
عزال . [ ع ُزْ زا ] (اِ) نام پرده ای از موسیقی است که آن شعبه ای از زنگوله باشد. و آن را به تخفیف زاء نیز خوانده اند. (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ).
-
عظال
لغتنامه دهخدا
عظال . [ ع ِ ] (ع اِمص ) تکریر است در قوافی . (از منتهی الارب ). تضمین است در قوافی . (از اقرب الموارد).
-
عظال
لغتنامه دهخدا
عظال . [ ع ِ ] (ع مص ) به گشنی در پی ماده بر زبر یکدیگر رفتن سگها و ملخها و جز آن . (منتهی الارب ). رجوع به عَظل شود. || سوار شدن بر چیزی : عاظل الشی ٔ. || عاظل الشاعر فی القافیة؛ شاعر در قافیه تضمین کرد. (از اقرب الموارد). || عاظل الکلام ؛ سخن را پی...
-
عضال
لغتنامه دهخدا
عضال . [ ع ُ ] (ع ص ) شدید وسخت : داء عضال ؛ بیماری سخت و عاجزکننده ٔ اطبا و غالب بر ایشان . (از منتهی الارب ). بیماری سخت و خسته کننده و چیره شونده . (از اقرب الموارد). || حلقة عضال ؛ حلقه ٔ سخت و استوار. (از منتهی الارب ). حلقه ٔسخت که ضعف و سستی د...
-
آزال
فرهنگ واژههای سره
دیرینگیها
-
آزال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع اَزَل] [قدیمی] 'āzāl = ازل۱
-
آزال
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] ( اِ.) جِ ازل .
-
آزال
لغتنامه دهخدا
آزال . (ع اِ) ج ِ اَزَل .- ازل الاَّزال .
-
ازال
لغتنامه دهخدا
ازال . [ اَ / اِ ] (اِخ ) نام مدینه ٔ صنعا. (معجم البلدان ). || پدر صنعأبن ازال بن یقطن بن عابربن شالخ بن ارفحشد و او نخستین کسی بود که مدینه ٔ مزبوره را بنا کرد و سپس به نام پسر وی شهرت یافت زیرا صنعاء پس از پدر بر آنجا حکومت کرد و نام او غلبه یافت...
-
ازال
لغتنامه دهخدا
ازال . [ اِ ] (ع مص ) دور کردن . اِزاله .