کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عذاب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
عذاب
/'azāb/
معنی
۱. شکنجه؛ آزار.
۲. رنج و درد.
〈 عذاب دادن (کردن): (مصدر متعدی) آزار دادن؛ شکنجه کردن.
〈 عذاب کشیدن (بردن): (مصدر لازم) درد کشیدن؛ رنج بردن؛ رنج و آزار را تحمل کردن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
آزار، اذیت، تعب، رنج، زجر، زحمت، ستوهی، سختی، شدت، شکنجه، صدمه، عقوبت، عنا، محنت، محنت، وبال
برابر فارسی
شکنجه
فعل
بن گذشته: عذاب برد
بن حال: عذاب بر
دیکشنری
agony, distress, misery, retribution, torment, torture, travail, tribulation
-
جستوجوی دقیق
-
عذاب
واژگان مترادف و متضاد
آزار، اذیت، تعب، رنج، زجر، زحمت، ستوهی، سختی، شدت، شکنجه، صدمه، عقوبت، عنا، محنت، محنت، وبال
-
عذاب
فرهنگ واژههای سره
شکنجه
-
عذاب
لغتنامه دهخدا
عذاب . [ ع َ ] (اِخ ) دهی از دهستان ولدیان بخش حومه ٔ شهرستان خوی ، واقع در نه هزاروپانصدگزی جنوب خاوری خوی و سه هزارگزی خاور شوسه ٔ خوی به سلماس جلگه . سکنه 224 تن . آب آن از رود قطور و محصولات آن غلات و حبوب و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنها جورا...
-
عذاب
لغتنامه دهخدا
عذاب . [ ع َ ] (ع اِ) آنچه دشوار باشد بر انسان و او را از قصدش باز دارد. (از اقرب الموارد). ج ، اَعذبة. || نکال . (قطرالمحیط). || هر چه به نفس رسد از الم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شکنجه . (از قطرالمحیط) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). کل عذاب فی الق...
-
عذاب
لغتنامه دهخدا
عذاب . [ ع ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عذاب .خوش گواردی و گوارا. (از ناظم الاطباء) : پاک از آغاز و آخر آن عذاب مانده محرومان ز مهرش در عذاب .مولوی .
-
عذاب
فرهنگ فارسی معین
(عَ) [ ع . ] 1 - (اِمص .) شکنجه ، آزار. 2 - (اِ.) درد و رنج .
-
عذاب
دیکشنری عربی به فارسی
زجر , عذاب , شکنجه , ازار , زحمت , عذاب دادن , زجر دادن
-
عذاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم مصدر) [عربی] 'azāb ۱. شکنجه؛ آزار.۲. رنج و درد.〈 عذاب دادن (کردن): (مصدر متعدی) آزار دادن؛ شکنجه کردن.〈 عذاب کشیدن (بردن): (مصدر لازم) درد کشیدن؛ رنج بردن؛ رنج و آزار را تحمل کردن.
-
عذاب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمعِ عَذْب] [قدیمی] 'ezāb شیرین و خوشایند. Δ در فارسی در معنای مفرد به کار میرود.
-
عذاب
دیکشنری فارسی به عربی
تعذيب , عذاب , مهنة
-
واژههای مشابه
-
عَذَابٌ
فرهنگ واژگان قرآن
عذاب - عقوبت - شکنجه (نکره آوردن کلمه عذاب به منظور بزرگ جلوه دادن آن است)
-
عذاب الفنج
لغتنامه دهخدا
عذاب الفنج . [ ع َ اَ ف َ ] (نف مرکب ) که عذاب اندوخته کند و بیلفنجد. و معنی ترکیبی ذخیره کننده واندوزنده ٔ عذاب و کنایه از دل آزار است : توانگری به دل است ای گدای با صد گنج چو راحتی نرسانی مشو عذاب الفنج .میرخسرو (از آنندراج ).
-
عذاب الهون
لغتنامه دهخدا
عذاب الهون . [ ع َ بُل ْ هََ ] (ع اِ مرکب ) عذاب خواری . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
-
عذاب هدهد
لغتنامه دهخدا
عذاب هدهد. [ ع َ ب ِ هَُ هَُ ] (اِخ ) در تحفة العراقین این ترکیب واقع شده است چه ظاهراً وقتی حضرت سلیمان بر هدهد قهر کرده باشند. (از آنندراج ).