کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عدیم المثل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عدیم المثل
لغتنامه دهخدا
عدیم المثل . [ ع َ مُل ْ م ِ ] (ع ص مرکب ) بی نظیر. بی مانند. عدیم المثال . عدیم النظیر : به باب ظلم شدم در جهان عدیم المثل شدم عدیم من و ظلم من نگشت عدیم . سوزنی .حکیم بود ز اقران خود عدیم المثل چو مثل خویش ز اقران خویش گشت عدیم .سوزنی .
-
واژههای مشابه
-
عدیم النظیر
لغتنامه دهخدا
عدیم النظیر. [ ع َ مُن ْ ن َ ] (ع ص مرکب ) بی نظیر. بی همتا : در عهد خویش عدیم النظیر بود. (ترجمه ٔیمینی ص 238). در فنون آداب و... در سخندانی و سخن آرایی عدیم النظیر و وحیدالدهر است . (تاریخ قم ص 4).
-
عدیم المثال
لغتنامه دهخدا
عدیم المثال . [ ع ِ مُل ْ م ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان رودآب بخش فهرج شهرستان بم ، واقع در 35 هزارگزی راه فرعی بم بروک . جلگه گرمسیر. سکنه 84 تن . آب آن از قنات و محصولات آن غلات و خرماست . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
عدیم النظیر
فرهنگ فارسی معین
(عَ مُ نَّ) [ ع . ] (ص مر.) بی مانند.
-
عديم الاحترام
دیکشنری عربی به فارسی
بي ادب , هتاک
-
عديم الاخلاق
دیکشنری عربی به فارسی
بد سيرت , بد اخلا ق , زشت رفتار , هرزه , فاسد
-
عديم الثقة
دیکشنری عربی به فارسی
نامطملن , غير قابل اطمينان , نامعتبر
-
عديم العاطفة
دیکشنری عربی به فارسی
ملا يم , شيرين و مطلوب , نجيب , ارام , بي مزه
-
عديم الفائدة
دیکشنری عربی به فارسی
بي فايده , عاري از فايده , باطله , بلا استفاده
-
عديم الحس
دیکشنری عربی به فارسی
بيحس , بي عاطفه , جامد , کساد , غير حساس , کرخت
-
عديم القيمة
دیکشنری عربی به فارسی
بي بها , ناچيز و بي قيمت , بي ارزش , بي اهميت
-
عديم الطعم
دیکشنری عربی به فارسی
بي مزه , بي طعم , بيروح , خسته کننده , بيمزه , بي سليقه , بي ذاءقه
-
عديم الذوبان
دیکشنری عربی به فارسی
حل نشدني , لا ينحل , غير محلول , ماده حل نشدني
-
عدیم النظیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] 'adimonnazir بینظیر؛ بیمانند؛ بیهمال؛ بیهمتا.