کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عدیده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
عدیده
/'adide/
معنی
دارای عدد بسیار؛ فراوان.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
بسیار، زیاد، عدید، فراوان، کثیر، متعدد، وافر ≠ قلیل
برابر فارسی
پرشمار
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
عدیده
واژگان مترادف و متضاد
بسیار، زیاد، عدید، فراوان، کثیر، متعدد، وافر ≠ قلیل
-
عدیده
فرهنگ واژههای سره
پرشمار
-
عدیده
فرهنگ فارسی معین
(عَ دِ) [ ع . عدیدة ] (ص .) 1 - شمرده شده . 2 - بسیار، فراوان .
-
عدیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: عدیدَة] 'adide دارای عدد بسیار؛ فراوان.
-
واژههای مشابه
-
عدیدة
لغتنامه دهخدا
عدیدة. [ ع َدَ ] (ع ص ، اِ) مؤنث عدید. (اقرب الموارد) (قطرالمحیط). || بهر. (منتهی الارب ). حصه ، یقال له منه عدیدة، أی حصة. (اقرب الموارد) (قطرالمحیط). ایام عدیده ، أی معدودة. ج ، عداید. (اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
عدید
واژگان مترادف و متضاد
۱. بسیار، بیشمار، زیاد، عدیده، کثیر ۲. شمار، شماره ≠ معدود
-
کثیر
واژگان مترادف و متضاد
بس، بسیار، جزیل، زیاد، عدیده، فراوان، فراوان، متعدد، نهمار، وافر ≠ اندک، قلیل
-
متعدد
واژگان مترادف و متضاد
۱. گوناگون، متنوع، مختلف ۲. بس، بسیار، بیشمار، عدیده، کثیر، وافر
-
وافر
واژگان مترادف و متضاد
بسیار، بیحد، خیلی، زیاد، عدیده، فراوان، کثیر، متعدد ≠ کم، نادر
-
زیاد
واژگان مترادف و متضاد
بابرکت، بس، بسیار، بیشمار، بینهایت، جزیل، خیلی، عدیده، فراوان، کثیر، معتنابه، مفرط، وافر، هنگفت
-
فراوان
واژگان مترادف و متضاد
انبوه، بابرکت، بس، بسیار، بیحد، بیشمار، بینهایت، جزیل، خیلی، زیاد، شایگان، عدیده، کثیر، متراکم، معتنابه، وافر ≠ کم، نادر
-
خان آرزو
لغتنامه دهخدا
خان آرزو.[ ن ِ رِ ] (اِخ ) نام یکی از شعرای هند و در فرهنگ آنندراج به اشعارش در موارد عدیده استشهاد شده است .
-
مراراً
لغتنامه دهخدا
مراراً. [ م ِ رَن ْ ] (ع ق ) بارها. به کرات عدیده . چندین بار. (یادداشت مؤلف ). بارها. کراراً. مکرراً. (ناظم الاطباء). رجوع به مرار و مرة شود.