کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عدوس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عدوس
لغتنامه دهخدا
عدوس . [ ع َ ] (ع ص ) زن دلیر. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || رجل عدوس ؛مرد نیک توانا و قوی بر نیروی و رفتار. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ) (آنندراج ). امراءة عدوس کذلک . || ضبع عدوس ؛ سخت رفتار. (منتهی الارب ).
-
عدوس
لغتنامه دهخدا
عدوس . [ ع ُ ] (ع مص ) به زمین رفتن . (آنندراج ). رفتن آب در زمین .
-
واژههای همآوا
-
ادوس
لغتنامه دهخدا
ادوس . [ اَ ] (از ع ، ص ) کسی را گویند که بسبب علتی چشم او تاریکی کند و شبکور را نیز گفته اند. (برهان قاطع). کسی را گویند که چشم او تاریکی کند بواسطه ٔعلتی . (جهانگیری ). کسی را گویند که چشم او آب سیاه آورده باشد. (شعوری ). تباه چشم از علتی که دارد. ...
-
جستوجو در متن
-
صاغانی
لغتنامه دهخدا
صاغانی . (اِخ ) احمدبن عمران ، از مردم صاغان . معلم قرآن بود بر طرف سکه ٔ عماره و از ابوبکر طوسی نوشت . معدنی گوید وی عم ابی علی صاغانی حنفی ، از مردم صغانیان است . او را در هر جنس از حدیث تصانیفی است . در نیشابور حدیث شنید و در خراسان و بغداد حدیث گ...
-
رفتن
لغتنامه دهخدا
رفتن . [ رَ ت َ ] (مص ) حرکت کردن . خود را حرکت دادن . (ناظم الاطباء). روان شدن از محلی به محل دیگر. (ازناظم الاطباء). خود را منتقل کردن از جایی به جایی . نقل کردن از نقطه ای به نقطه ٔ دیگر. راه رفتن . مشی . (یادداشت مؤلف ). مشی . (دهار) (ترجمان الق...