کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عدوات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عدوات
لغتنامه دهخدا
عدوات . [ ع ُ دَ ] (ع اِ) ج ِ عُدوة و عِدوة. (منتهی الارب ).
-
واژههای همآوا
-
ادوات
واژگان مترادف و متضاد
آلات، ابزار، ادات، افزار، وسایل
-
ادوات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ اداة] 'adavāt ۱. = ادات۲. [قدیمی] موجبات؛ عوامل.
-
ادوات
فرهنگ فارسی معین
(اَ دَ) [ ع . ] (اِ.) جِ اَدات ؛ آلت ها، اسباب ها، دست افزارها.
-
ادوات
لغتنامه دهخدا
ادوات . [ اَدَ ] (ع اِ) ج ِ اَداة. آلت ها. آلات حصول چیزی . (غیاث اللغات ). اسباب . دست افزارها : چنانکه ظهورآن بی ادوات آتش زدن ممکن نگردد، اثر این تجربت و ممارست هم ظاهر نشود. (کلیله و دمنه چ 1332 ص 299).- ادوات عمران ؛ وسایل آبادی و تمدن .- علم ا...
-
جستوجو در متن
-
عدوة
لغتنامه دهخدا
عدوة. [ ع ِدْ وَ ] (ع اِ) کرانه ٔ وادی . (منتهی الارب ). کنار رود. (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات ). || جای بلند. عِدوة. ج ، عداء، عُدوات ، عُدیات . || درازی وپهنای چیزی و حد و نهایت آن . عِدو. (منتهی الارب ).
-
عدوة
لغتنامه دهخدا
عدوة. [ ع ُدْ وَ ] (ع اِ) مکان دور. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || جای بلند. عِدوة. ج ، عداء، عُدوات ، عُدیات . || کرانه ٔ وادی . عَدوة. (از منتهی الارب ).
-
دندان زنی
لغتنامه دهخدا
دندان زنی . [ دَ زَ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی دندان زن . دندان زدن . || عدوات و دشمنی و خصومت . (ناظم الاطباء). برابری کردن . (انجمن آرا) (از غیاث ) (از آنندراج ) : کسی که با تو به دندان زنی برون آیدبود زمانه مر او را به قهر دندان کن . سوزنی (از آ...
-
ضغن
لغتنامه دهخدا
ضغن . [ ض ِ ] (ع اِ) کرانه . (منتهی الارب ). کناره .(منتخب اللغات ). || ناحیه . (منتهی الارب ). || بغل شتر، یعنی ابط الجمل . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ) . || کینه . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ) (مهذب الاسماء) (دهار). کین . ضغینه . (منتهی الارب )...
-
سنج
لغتنامه دهخدا
سنج . [ س َ ] (اِ) وزن و کیل است که از وزن کردن و کشیدن به ترازو باشد. (برهان ). وزن کردن و وزن به این معنی مبدل سنگ است . (آنندراج ) (غیاث ) (جهانگیری ). || (نف ) مخفف سنجنده . که بسنجد. که برکشد. و در این معنی غالباً مزید مؤخر کلمات دیگر شود و صفت...
-
باجریقی
لغتنامه دهخدا
باجریقی . [ ] (اِخ ) ابن خلدون مینویسد: در شهر دمشق بتاریخ ابن کثیر دست یافتم و در ذیل حوادث سال 724 هَ . ق . شرح حال باجریقی را بدین سان دیدم : شمس الدین محمد باجریقی کسی است که فرقه ٔ گمراه باجریقیه به وی منسوبست و شهرت دارد که ایشان منکر صانعاند. ...
-
دندان
لغتنامه دهخدا
دندان . [ دَ ] (اِ) سن . (ترجمان القرآن ) (از برهان ) . هر یک از ساختمان های سخت استخوانی که در دو فک بالا و پایین مهره داران (یا در بسیاری از مهره داران پست ) در سایر استخوانهای جدار دهان یا حلق جایگزین اند و برای گرفتن و جویدن غذا و نیز به عنوان سل...