کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عدم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
عدم
/'adam/
معنی
۱. [مقابلِ وجود] نیستی؛ نابودی.
۲. نداشتن؛ نبودن (در ترکیب با کلمۀ دیگر): عدم اطّلاع، عدم صراحت.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
زوال، فقدان، فنا، لاوجود، لیس، نیستی ≠ وجود
برابر فارسی
نبود، نیست
دیکشنری
hands-off, absence, non-, nothingness
-
جستوجوی دقیق
-
عدم
واژگان مترادف و متضاد
زوال، فقدان، فنا، لاوجود، لیس، نیستی ≠ وجود
-
عدم
فرهنگ واژههای سره
نبود، نیست
-
عدم
لغتنامه دهخدا
عدم . [ ع َ دَ ] (ع مص ) درویش گردیدن .نیازمند شدن . (از قطرالمحیط) (منتهی الارب ). || گول گردیدن . (منتهی الارب ). || فقدان . (قطرالمحیط). گم گردیدن . (زوزنی ) (منتهی الارب ). و اغلب بر فقدان مال استعمال میشود. (منتهی الارب ). || نایافتن . (المصادر ...
-
عدم
لغتنامه دهخدا
عدم . [ ع َ دَ] (ع اِمص ) نیستی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). مرگ . فقدان . (ناظم الاطباء) نابودی . مقابل وجود. مقابل هستی : وجودش همیشه باد و عدم او هیچ گوش مشنواد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 333).اندر مشیمه ٔ عدم از نطفه ٔ وجودهر دو مص...
-
عدم
لغتنامه دهخدا
عدم . [ ع َ دِ ] (ع ص ) درویش و نیازمند. ج ، عُدماء. (از تاج المصادر) (قطرالمحیط) (منتهی الارب ).
-
عدم
لغتنامه دهخدا
عدم . [ ع ُ ] (ع مص ) عَدم . رجوع به عَدَم شود.
-
عدم
لغتنامه دهخدا
عدم . [ ع ُ دُ ] (ع مص ) عَدم . رجوع به عَدَم شود.
-
عدم
فرهنگ فارسی معین
(عَ دَ) [ ع . ] (اِمص .) نیستی ، نابودی .
-
عدم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'adam ۱. [مقابلِ وجود] نیستی؛ نابودی.۲. نداشتن؛ نبودن (در ترکیب با کلمۀ دیگر): عدم اطّلاع، عدم صراحت.
-
عدم
دیکشنری فارسی به عربی
تافه , حاجة , صفر
-
واژههای مشابه
-
عدم حضور
فرهنگ واژههای سره
نبود
-
عدم موفقیت
فرهنگ واژههای سره
ناکام
-
عدم خانه
لغتنامه دهخدا
عدم خانه . [ ع َ دَ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) جهان نیستی . عالم قبل از وجود. || عالم بعد از وجود : خلوت خود ساز عدم خانه رابازگذار این ده ویرانه را. نظامی .هستی او تا به عدم خانه بودنقش وجود از همه بیگانه بود.امیرخسرو (از آنندراج ).
-
عدم قنیه
لغتنامه دهخدا
عدم قنیه . [ ع َ دَ م ِ ق ُ ی َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به عدم و قنیه شود.