کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عدسک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
عدسک
/'adasak/
معنی
برجستگیهای کوچک مانند عدس که بر روی ساقۀ گیاه پیدا میشود.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
عدسک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] (زیستشناسی) 'adasak برجستگیهای کوچک مانند عدس که بر روی ساقۀ گیاه پیدا میشود.
-
واژههای مشابه
-
contact lens
عدسک 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی، عمومی] عدسی شیشهای یا پلاستیکی که برای بهبود دید روی قرنیۀ چشم گذارند
-
lenticel
عدسک 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] منفذی متشکل از یاختههای غیرمتراکم در پیراپوست ساقۀ گیاهان چوبی که مبادلۀ گاز را امکانپذیر میکند * مصوب فرهنگستان اول
-
Lemna
عدسک آبی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] سردهای از عدسکآبیانِ آبزی با رشد سریع که اغلب گونههای آن ریسهمانند و در سطح آب شناورند
-
Lemnaceae
عدسکآبیان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] تیرهای از قاشقواشسانانِ آبزی شناور ریسهمانند و کوچک که گلهای آنها ریز و یکپرچمی است
-
جستوجو در متن
-
lenticels
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تیرچه، عدسک، منفذ، خلل وفرج گیاهی
-
lenticel
دیکشنری انگلیسی به فارسی
لنتیچیل، عدسک، منفذ، خلل وفرج گیاهی
-
cuticle
پوستک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] لایهای پیوسته از جنس کوتین که یاختههای روپوست ترشح میکنند و سطح خارجی اندامهای هوایی را میپوشاند و تنها در محل روزنهها و عدسکها گسسته است