کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عداس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عداس
لغتنامه دهخدا
عداس . [ ع َ ] (ع مص ) ابومحمد حسن بن علی بن موسی العدّاس المصری . عالم باخبار و تواریخ بوده . ولی به سال 324 هَ . ق . درگذشت . (از اللباب ج 2 ص 125).
-
عداس
لغتنامه دهخدا
عداس . [ ع َدْ دا ] (اِخ ) رفتن در زمین . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
واژههای مشابه
-
علی عداس
لغتنامه دهخدا
علی عداس . [ ع َ ی ِ ع َدْ دا ] (اِخ ) ابن عمر عداس . مکنی به ابوالحسن . از وزرای بنی فاطمه در مصر. وی در سال 380 هَ . ق . پس از درگذشت یعقوب بن کلس وزیر، به وزارت العزیز خلیفه ٔ فاطمی منصوب گشت و فقط یک سال در این مقام باقی بود و پس از یک سال از سمت...
-
جستوجو در متن
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن عمرعداس ، مکنّی به ابوالحسن . از وزرای دولت فاطمی مصر. رجوع به علی عداس شود.
-
رفتن
لغتنامه دهخدا
رفتن . [ رَ ت َ ] (مص ) حرکت کردن . خود را حرکت دادن . (ناظم الاطباء). روان شدن از محلی به محل دیگر. (ازناظم الاطباء). خود را منتقل کردن از جایی به جایی . نقل کردن از نقطه ای به نقطه ٔ دیگر. راه رفتن . مشی . (یادداشت مؤلف ). مشی . (دهار) (ترجمان الق...