کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عداة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عداة
لغتنامه دهخدا
عداة. [ ع ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عادی . عدات . دشمنان .
-
واژههای همآوا
-
ادات
واژگان مترادف و متضاد
۱. آلت، ابزار، دستافزار، لوازم، ۲. حرف
-
عدات
لغتنامه دهخدا
عدات . [ ع ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِعادی . عداة. دشمنان . رجوع به عداة شود : انبیا را امتحان کرده عدات تا شده ظاهر ازیشان معجزات .مولوی .
-
ادات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: اداة، جمع: اَدَوات] 'adāt ۱. ابزار؛ افزار؛ آلات.۲. (ادبی) کلمهای که بهتنهایی معنی مستقلی ندارد: ادات شرط.
-
ادات
فرهنگ فارسی معین
( اَ) [ ع . ] (اِ.) افزار، ابزار، آلت ، وسیله .
-
عدات
فرهنگ فارسی معین
(عُ) [ ع . عداة ] (ص . اِ.) جِ عادی ؛ دشمنان .
-
ادات
لغتنامه دهخدا
ادات . [ اَ ] (ع اِ) اَداة. آلت . آلت حصول . (وطواط). آلت حصول چیزی . افزار. ابزار. دست افزار. (بحر الجواهر) (مهذب الاسماء). ساز. سازکار. ساختگی . ج ، ادوات : هر دو یگانه ٔ روزگار بودند در همه ٔ ادوات فضل . (تاریخ بیهقی ص 101). و دیگر ادوات بزرگی و م...
-
اداة
لغتنامه دهخدا
اداة. [ اَ ] (اِخ ) نام کوهی . (مراصدالاطلاع ).
-
اداة
لغتنامه دهخدا
اداة. [ اَ ] (ع اِ) رجوع به ادات شود.
-
عدات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: عداة، جمعِ عادی] [قدیمی] 'odāt = عادیعداد〈 در عدادِ: در شمارِ؛ در ردیفِ.
-
جستوجو در متن
-
عدات
لغتنامه دهخدا
عدات . [ ع ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِعادی . عداة. دشمنان . رجوع به عداة شود : انبیا را امتحان کرده عدات تا شده ظاهر ازیشان معجزات .مولوی .
-
عدات
فرهنگ فارسی معین
(عُ) [ ع . عداة ] (ص . اِ.) جِ عادی ؛ دشمنان .
-
طغات
لغتنامه دهخدا
طغات . [ طُ ] (ع ص ، اِ) طُغاة.ج ِ طاغی : فی الجمله چون آن حدود از طُغات پاک شد. (جهانگشای جوینی ). و آن حدود را چندانک از طغات پاک کند، او را مسلم باشد. (جهانگشای جوینی ). و خراسان از طغاة و عداة پاک گشت . (جهانگشای جوینی ).