کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عجمة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عجمة
لغتنامه دهخدا
عجمة. [ ع َ ج َ م َ / ع َ م َ ] ( ع ص ، اِ) خرمابن که از هسته روید. || سنگ سخت . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). سنگ سخت کلان که ناقه را به وی تشبیه دهند. (منتهی الارب ). ج ، عجمات .
-
عجمة
لغتنامه دهخدا
عجمة. [ ع ُ م َ / ع ِ م َ ] (ع اِ) ریگ بسته ، و گویند بسیاری ریگ . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). آخر ریگ توده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). عجمةالرمل ؛ آخره . (از اقرب الموارد). || (اِمص ) ابهام . || خفا. || عدم فصاحت کلام . (اقرب الموارد). ||...
-
واژههای مشابه
-
عجمه
فرهنگ فارسی معین
(عَ مَ یا مِ) [ ع . عجمة ] (اِ.) 1 - یک هستة خرما. 2 - یک تکسک انگور. 3 - خرمابن که از هسته روید؛ ج . عجمات .
-
واژههای همآوا
-
عجمت
فرهنگ فارسی معین
(عُ مَ) [ ع . عجمة ] (اِمص .) 1 - لکنت زبان . 2 - ابهام . 3 - عدم فصاحت .
-
اجمة
لغتنامه دهخدا
اجمة. [ اَ ج َ م َ ] (اِخ ) محله ای است به بغداد، و آن را مسترشد باﷲ از خلفای عباسی بنا کرد و به سال 554 هَ . ق . بر اثر طغیان دجله خراب شد. (قاموس الاعلام ).
-
اجمة
لغتنامه دهخدا
اجمة. [ اَ ج َ م َ ] (ع اِ) رجوع به اجمه شود.
-
عجمت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: عجمة] [قدیمی] 'ojmat کندزبان بودن؛ لکنت زبان داشتن؛ کندزبانی؛ لکنت زبان.
-
جستوجو در متن
-
عجمات
لغتنامه دهخدا
عجمات . [ ع َ ج َ ] (ع اِ) ج ِ عَجْمة و عَجَمة. رجوع به همان ماده شود.
-
مسقون
لغتنامه دهخدا
مسقون . [ ] (اِ) به لغت عجمه ٔ اندلس ، زراوند طویل است . (فهرست مخزن الادویه ).
-
عجمت
فرهنگ فارسی معین
(عُ مَ) [ ع . عجمة ] (اِمص .) 1 - لکنت زبان . 2 - ابهام . 3 - عدم فصاحت .
-
پیلار
لغتنامه دهخدا
پیلار. [ پ َ / پ ِ ] (اِ) در تداول مردم بروجرد و لران آن سامان ، حبه . دانه . عجمه در انگور و جز آن .
-
لغلغة
لغتنامه دهخدا
لغلغة. [ ل َ ل َ غ َ ] (ع مص ) نیک تر کردن اشکنه را. || (اِمص ) شکستگی زبان . یقال : فی کلامه لغلغة؛ ای عجمة و لجلجة. (منتهی الارب ).