کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عجلی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عجلی
لغتنامه دهخدا
عجلی . [ ع َ لا ] (ع ص ) زن شتاب کار. ج ، عجالی ̍. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || کمان تیرزودگذر. (منتهی الارب ). قوس عجلی ؛ ای سریعة السهم .
-
عجلی
لغتنامه دهخدا
عجلی . [ ع َ لی ی ] (ص نسبی ) نسبت است به عجل بن لجیم بن صعب بن علی بن بکربن وائل . رجوع به عجل بن لجیم و اللباب ج 2 ص 124 شود.
-
عجلی
لغتنامه دهخدا
عجلی . [ ع َج ْ ج َ ] (ص نسبی ) رجوع به عَجْلی ̍ شود.
-
عجلی
لغتنامه دهخدا
عجلی .[ ع َج ْ ج َ ] (اِخ ) عثمان بن علی بن شراف العجلی ، مکنی به ابوسعد از اهل بنج دیه است . وی فقیهی فاضل بوده .فتوی میداد. نزد قاضی حسین المروالروذی فقه آموخت واز جماعتی حدیث شنید. در حدود سال 440 هَ . ق . متولد شد و در سال 526 درگذشت . (از اللباب...
-
واژههای مشابه
-
علی عجلی
لغتنامه دهخدا
علی عجلی . [ ع َ ی ِ ع ِ ] (اِخ ) ابن هبةاﷲبن علی بن هبةاﷲبن جعفر عجلی جرباذقانی بغدادی . مشهور به ابن ماکولا و ملقب به سعدالملک و مکنی به ابونصر. رجوع به ابن ماکولا (ابونصر علی ...) و به علی (ابن هبةاﷲبن ...) شود.
-
حجار عجلی
لغتنامه دهخدا
حجار عجلی . [ ح َج ْ جا رِ ع ِ ] (اِخ ) رجوع به حجاربن ابجر شود.
-
قاسم عجلی
لغتنامه دهخدا
قاسم عجلی . [ س ِ م ِ ع ِ ] (اِخ ) ابن ادریس ، مکنی به ابودلف . یکی از سرداران مأمون خلیفه بود که از جانب او به سال 210 هَ . ق . 825 م . به حکومت همدان منصوب گردید و این حکومت به ارث به پسر و نوادگان او رسید. عمربن عبدالعزیز به سال 281 هَ . ق . اصفه...
-
قاسم عجلی
لغتنامه دهخدا
قاسم عجلی . [ س ِ م ِ ع ِ ] (اِخ ) رجوع به قاسم بن عیسی بن ادریس و قاسم بن یوسف و قاسم بن ادریس شود.
-
اغلب عجلی
لغتنامه دهخدا
اغلب عجلی . [ اَ ل َ ع ِ ] (اِخ ) همان اغلب بن عمروبن عبیده ... شاعر راجز است . و ابیات زیر از اوست :جأوا بزوریهم و جئنا بالاصم شیخ لنا قد کان من عهد ارم یکر بالسیف اذ الرمح انحطم کهمة اللیث اذا ما اللیث هم کانت تمیم معشراً ذوی کرم غلصمة من الغلاصیم...
-
حسن عجلی
لغتنامه دهخدا
حسن عجلی . [ ح َ س َ ن ِ ع ِ ] (اِخ ) ابن احمدبن محمدبن هیثم ، مکنی به ابومحمد شیعی امامی و ساکن کوفه بود و در پیرامون 400 هَ . ق . درگذشت . او راست : «الجامع» و «المثانی ». (هدیة العارفین ج 1 ص 273) (ذریعه ج 5 ص 28).
-
ابراهیم بن احمد عجلی
لغتنامه دهخدا
ابراهیم بن احمد عجلی . [ اِ م ِ ن ِ اَ م َ دِع ِ ] (اِخ ) یکی از رجال حدیث . او از یحیی بن ابی طالب روایت کرده است و در روایات او احادیث موضوعه هست .
-
واژههای همآوا
-
اجلی
فرهنگ فارسی معین
(اَ لا) [ ع . ] (ص تف .) جلی تر، روشن تر، هویداتر.
-
اجلی
لغتنامه دهخدا
اجلی . [ اَ ج َ لا ] (اِخ ) کوهی است در مشرق ذات الأصاد، از سرزمین شربّة. || ابن سکیت گفته : سه پشته است واقع در مبداءةالنعم ثعل ، در کنار جریب که به ثُعل می پیوندد و آن چراگاهی است معروف . || اصمعی گوید: بلادی است خوش و نیکو که در آنها حلی و صِلیان...