کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عجزه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
عجزه
/'ajaze/
معنی
= عاجز
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
عجزه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: عجزَة، جمعِ عاجز] 'ajaze = عاجز
-
واژههای مشابه
-
عجزة
لغتنامه دهخدا
عجزة. [ ع َ زَ] (ع مص ) در اصطلاح بلغاء عاجز بودن شاعر یا منشی درادای غرضی که انشای آن شروع کرده نمی تواند بر نمط محمود به اتمام رساندن . (آنندراج از مطلع السعدین ).
-
عجزة
لغتنامه دهخدا
عجزة. [ ع ِ / ع ُ زَ ] (ع اِ) فرزند پسین مرد. مذکر و مؤنث و جمع در آن یکسان است . (منتهی الارب ).
-
عجزة
لغتنامه دهخدا
عجزة. [ع َ ج َ زَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عاجز. رجوع به عاجز شود.
-
ابن عجزه
لغتنامه دهخدا
ابن عجزه . [ اِ ن ُ ع ِ / ع ُ زَ ] (ع اِ مرکب ) فرزند بازپسین . ابن هرمه . و در تداول عوام ، ته تغاری .
-
جستوجو در متن
-
عاجز
فرهنگ فارسی معین
(جِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - ناتوان ، ضعیف . 2 - فلج . ج . عجزه .
-
ابن هرمه
لغتنامه دهخدا
ابن هرمه . [ اِ ن ُ هََ م َ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) فرزند بازپسین . ابن عجزه . ته تغاری .
-
ته تغاری
لغتنامه دهخدا
ته تغاری . [ ت َه ْ ت َ ] (ص نسبی مرکب ، اِ مرکب ) آنچه در ته تغارماند از ماست و غیره . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || به مزاح ، فرزند بازپسین زن که پس از آن نزاید. بچه ٔ آخرین زنی . فرزند واپسین . عجزه . زکرمه . ابن هرمة. ابن عجزة. (از یادداشتهای مرح...
-
لقس
لغتنامه دهخدا
لقس . [ ل َ ] (اِخ ) ابن سلمان مولی کعب بن عجزة. ادرک َ النبی روی من مولاه ذکره ابن مندة. قلت و حدیثه عنه فی معجم الطبرانی . (الاصابة ج 6 ص 12).
-
معزالدین شیرازی
لغتنامه دهخدا
معزالدین شیرازی . [ م ُ ع ِزْ زُدْ دی ن ِ ] (اِخ ) از وزرای میرزا ابوسعید گورکانی (855-872 هَ . ق .) بود که به جهت سوء تصرف در وجوه و تعدی به رعایا و عجزه مورد خشم میرزاابوسعید واقع گردید و در دیگ آب جوش انداخته شد. و رجوع به دستور الوزرا و رجال حبیب...
-
عاجز
لغتنامه دهخدا
عاجز. [ ج ِ ] (ع ص ) سست و ناتوان . ج ،عواجز و عجزة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). درمانده . ج ، عاجزون . (مهذب الاسماء) : روستائی زمین چو کردشیارگشت عاجز که بود بس ناهار. دقیقی .و قویترین سببی در کارهای دنیا مشارکت مشتی دون عاجز است . (ک...
-
فتحعلیخان
لغتنامه دهخدا
فتحعلیخان . [ ف َع َ ] (اِخ ) افشار. یکی از سرداران خاندان افشار است که پیش از روی کار آمدن کریمخان زند با او و برادرش اسکندرخان جنگهایی کرد و بارها از یاران کریمخان شکست خورده ، سرانجام تسلیم او شد و جزو یاران او درآمد. اما چون در مَحالات بختیاری ظل...
-
متضرر
لغتنامه دهخدا
متضرر. [ م ُ ت َ ض َرْ رِ ] (ع ص ) ضرر رساننده . (آنندراج ) (غیاث ). || پاشیده و پریشان شده و گزند یافته . ستم دیده . (ناظم الاطباء). زیان بیننده . ضرر رسیده . (فرهنگ فارسی معین ) : عجزه ومساکین مردم گیلان از سلوک ناهنجار و اطوار ناهموار مؤمی الیه ....