کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عجة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عجة
لغتنامه دهخدا
عجة. [ ع ُ ج ِ / ج َ ] (ع اِ) خایگینه . لغت مولده است . (منتهی الارب ).
-
واژههای مشابه
-
عج عجة
لغتنامه دهخدا
عج عجة. [ ع َ ع َ ج َ] (ع مص ) بانگ برداشتن و فریاد کردن شتر از زدن یا از گرانباری بار گران . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || زجر کردن ناقه را به کلمه ٔ عاج . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || بار بار برداشتن آواز را و فریاد و بانگ کردن . (منتهی...
-
عج عجة
لغتنامه دهخدا
عج عجة. [ ع َع َ ج َ ] (ع اِ) فریاد. (اقرب الموارد). ج ، عجاعج .
-
واژههای همآوا
-
اجط
لغتنامه دهخدا
اجط. [ اِ طِ ] (ع صوت ) کلمه ای است که بدان گوسفندان را زجر کنند. آواز راندن چهارپایان .
-
اجة
لغتنامه دهخدا
اجة. [ اَج ْ ج َ ] (ع اِ) رجوع به اجّه شود.
-
جستوجو در متن
-
خایه ریز
لغتنامه دهخدا
خایه ریز. [ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) خاگینه را گویند و به عربی عَجَّه خوانند . (برهان قاطع) (انجمن آرای ناصری )(ناظم الاطباء) (شرفنامه ٔ منیری ) (غیاث اللغات ) (فرهنگ شعوری ج 1 ص 365) (از فرهنگ جهانگیری ) : جوز گوز و لوز بادام است و عجه خایه ریز.(از نص...
-
پروره
لغتنامه دهخدا
پروره . [ پ َرْ وَ رَ / رِ ] (ص ) پرورش یافته . پرواری . پروارکرده . فربه کرده .فربه شده . تغذیه شده . چاق کرده . مسمَّن : رو منکلوس کن تو بترف و بگوزتردهقان غاتفر دهدت مرغ پروره . سوزنی .چو مرغ پروره مغرور خصمت آگه نیست از آنکه رُمح غلامان تست بابزن...
-
خاگینه
لغتنامه دهخدا
خاگینه . [ ن َ / ن ِ ](اِ مرکب ) نان خورش معروفی است . (غیاث اللغات ). نان خورشی است که از تخم ماکیان می سازند. (ناظم الاطباء). خوراکی است ساخته از تخم مرغ که زرده و سفیده را بهم زده در روغن سرخ کنند و گاهی شکر یا قند هم ریزند. (فرهنگ نظام ). خایه ری...
-
خایگینه
لغتنامه دهخدا
خایگینه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) خاگینه . (ناظم الاطباء). خایه ٔ ریز که از بیضه ٔ مرغ راست کنند. (شرفنامه ٔ منیری ). طعامی که از تخم مرغ زده سازند. (زمخشری ) (فرهنگ شعوری ج 1 ص 379). عجة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (تاج العروس ). || طعامی که از ...
-
پالوده
لغتنامه دهخدا
پالوده . [ دَ / دِ ] (ن مف ) مصفّی . مروّق . پاک کرده از غش ّ. (اوبهی ). صاف و پاک شده . رائق . صافی . صافی کرده . پاک کرده . (صحاح الفرس ).- شراب پالوده ؛ شراب مروّق :بگوش خردور، دبیر کهن همی کرد پالوده سیم سخن . اسدی .زر آلوده کم عیار بودزر پالوده ...