کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عجایز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
عجایز
/'ajāyez/
معنی
= عجوزه
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
عجایز
لغتنامه دهخدا
عجایز. [ ع َ ی ِ ] (ع ص ، اِ) عجائز. پیره زنان : و مال ایتام و عجایز چون شیر مادر حلال دانند. (مجالس سعدی ص 26). رجوع به عجائز شود.
-
عجایز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: عجائز، جمعِ عجوزَة] [قدیمی] 'ajāyez = عجوزه
-
جستوجو در متن
-
عجائز
لغتنامه دهخدا
عجائز. [ ع َ ءِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عجوز. زنان پیر. (آنندراج ) (منتهی الارب ). عجایز. رجوع به عجوز شود.
-
ایتام
لغتنامه دهخدا
ایتام . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ یتیم . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) : آنگاه بباید ستمگران راداد ضعفا داد و داد ایتام . ناصرخسرو.مال ایتام و عجایز چون شیر مادر حلال دانند. (گلستان سعدی ).الحق امنای مال ایتام همچون تو حلال زاده ...
-
دین
لغتنامه دهخدا
دین . (اِ)کیش . (منتهی الارب ). ملة. (اقرب الموارد) (تاج العروس ). صبغة. (ترجمان القرآن ). طریقت . شریعت . مقابل کفر. (یادداشت مرحوم دهخدا). در سانسکریت و گاتها و دیگر بخشهای اوستا مکرر کلمه ٔ «دئنا» آمده دین در گاتهابمعانی مختلف کیش ، خصایص روحی ، ت...
-
تابوت سکینه
لغتنامه دهخدا
تابوت سکینه . [ ت ِ س َ ن َ ] (اِخ ) تابوت شهادت ، تابوت عهد. تابوتی بود که بعدد هر پیغمبری خانه ای از زبرجد سبز در وی بود آخرین خانه ها خانه ٔ حضرت رسالت صلی اﷲ علیه و آله و سلم بود و در آن خانه دیباچه ای بود حمرا و در آن صورت حضرت بود صلعم که درو ن...
-
طالوت
لغتنامه دهخدا
طالوت . (اِخ ) نام پادشاهی عجمی . و حق تعالی داود را وارث ملکش فرمود. (منتهی الارب ).و نام سرداری از بنی اسرائیل که سقا بود، با جالوت نام کافر جنگ کرده ، داود علیه السلام که از سپاهیان طالوت بود، جالوت را کشت . طالوت وعده ها که از داود کرده بود، از آ...
-
طهران
لغتنامه دهخدا
طهران . [ طِ ] (اِخ ) دهیست به ری . (منتهی الارب ) (آنندراج ). یاقوت در معجم البلدان آورده که :از مردی اهل ری که محل وثوق و اعتماد بود، شنیدم که : طهران دیهی است بزرگ و بنای این دیه تمامی در زیر زمین واقع است و احدی را یارای آن نیست که بدان دیه راه ی...