کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عثل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عثل
لغتنامه دهخدا
عثل . [ ع َ ] (ع مص ) درست شدن دست شکسته بطور غیرمستوی . (اقرب الموارد).
-
عثل
لغتنامه دهخدا
عثل . [ ع َ ث َ ] (ع ص ) بسیار از هر چیزی . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). بسیار و وافر. (ناظم الاطباء). || درشت و پرگوشت . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || (اِ) چادر پیه بالای روده . (منتهی الارب ). || پیه تنک بالای شکنبه . (اقرب ...
-
عثل
لغتنامه دهخدا
عثل . [ ع َ ث ِ ] (ع ص ) بسیار از هر چیزی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || درشت و پرگوشت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || غلیظ و ضخم . (اقرب الموارد).
-
عثل
لغتنامه دهخدا
عثل . [ ع ِ ] (ع ص ) بر پا دارنده ٔ شتران و مصلح آن . (منتهی الارب ) بر پا دارنده ٔ شتران و سیاست کننده ٔ آنها. (ناظم الاطباء).
-
عثل
لغتنامه دهخدا
عثل . [ ع ُ ث ُ ] (ع اِ) ج ِ عَثول . رجوع به عثول شود.
-
واژههای همآوا
-
عسل
لغتنامه دهخدا
عسل . [ ع َ ] (ع ص ) ماده شتر تیزرو. (ناظم الاطباء). ناقه ٔ سریع. (از اقرب الموارد). || (اِمص ) هلاکی و نگونساری : عسلاً له ؛ نگونساری و هلاکی باد او را! (از اقرب الموارد).
-
عسل
لغتنامه دهخدا
عسل . [ ع َ ] (ع مص ) خوردنی ساختن به انگبین . (از منتهی الارب ). آمیختن طعام به انگبین . (از ناظم الاطباء). انگبین در طعام کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ) (دهار): عسل الطعام َ؛ طعام را ساخت و آن را با عسل مخلوط کرد. (از اقرب الموارد). |...
-
عسل
لغتنامه دهخدا
عسل . [ ع َ س َ ] (اِخ ) ابن سفیان . رجوع به ابوقره شود.
-
عسل
لغتنامه دهخدا
عسل . [ ع َ س َ ] (اِخ ) ابن ذَکوان عسکری ، مکنی به ابوعلی . محدث و از اهالی عسکر مکرم بود. وی از مازنی و ریاشی و داماد روایت دارد. و در ایام مبرد در قید حیات بوده است . سال مرگ او به دست نیامد. او راست کتاب الجواب المسکت ، و کتاب اقسام العربیة. (از ...
-
عسل
لغتنامه دهخدا
عسل . [ ع َ س َ ] (ع اِ) انگبین . (منتهی الارب ) (دهار). شهد. (غیاث اللغات ). لعاب زنبور عسل ، مذکر و مؤنث آید و تذکیر آن بیشتر است . (از اقرب الموارد). شَوب . تصغیر آن عُسَیلة است . (دهار). أری . طِرم . مجاج النحل . ج ، أعسال ، عسل [ ع ُ / ع ُ س ...
-
عسل
لغتنامه دهخدا
عسل . [ ع َ س َ ] (ع مص ) چشیدن . (از منتهی الارب ): عسل من طعامه ؛ از طعام خود چشید. (از اقرب الموارد). || دوست نمودن کسی را پیش مردم . (از منتهی الارب ). عَسْل . و رجوع به عَسْل شود. || مضطرب گردیدن آب از جنبانیدن باد. (از ناظم الاطباء). عَسْل . و ...
-
عسل
لغتنامه دهخدا
عسل . [ ع َ س ِ ] (ع ص ) سخت زننده و سبک دست . (منتهی الارب ). شخص شدیدالضرب ، که دست او هنگام زدن بسرعت بازگردد. (از اقرب الموارد).
-
عسل
لغتنامه دهخدا
عسل . [ ع ِ ] (ع ص ، اِ) هو عسل مال ؛ یعنی او مقابل و برابر و قیم مال است .(منتهی الارب ). یعنی او خوب رعایت کننده است آن مال را. (از اقرب الموارد). ج ، أعسال . (اقرب الموارد).
-
عسل
لغتنامه دهخدا
عسل . [ ع ُ ] (ع اِ) ج ِ عَسَل .(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عَسَل شود.