کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عثرت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
اثرة
لغتنامه دهخدا
اثرة. [ اَ رَ ] (ع مص ) اثرت البعیر اثرةً؛ رندیدم باطن سپل شتر را. (منتهی الارب ). || پوست اندرون سم شتر واکردن تا اثر آن در زمین پیدا شود.
-
اثرة
لغتنامه دهخدا
اثرة. [ اَ رَ ] (ع مص )برگزیدن برای خود چیز نیکو را نه برای یاران خود.
-
اثرة
لغتنامه دهخدا
اثرة. [ اُ رَ ] (ع مص ) نقل کردن سخن . روایت کردن سخن . (منتهی الارب ). || برگزیدن برای خود چیزهای نیکو را نه برای یاران خود.
-
اسرة
لغتنامه دهخدا
اسرة. [ اَ س ِرْ رَ ] (ع اِ) ج ِ سرّ. میانه های وادی . بهترین جای های وادی . (از منتهی الارب ). || ج ِ سریر. تخت ها. اورنگها : ناداهم صارخ من بعد ما قبروااین الاسرة و التیجان و الکلل .|| ج ِ سرار. شکنهای کف دست و پیشانی . (منتهی الارب ) (مؤید الفضلا...
-
اسرة
لغتنامه دهخدا
اسرة. [ اُ رَ ] (ع اِ) دوال . || زره محکم . || جماعت . دودمان . قبیله : الحمد ﷲ الذی اختار محمداً صلی اﷲ علیه و آله و سلم من خیر اسرة. (تاریخ بیهقی ص 298). || گروه مردم از خویش و اقارب . || نزدیکان مرداز قوم وی . خویشاوندان . ج ، اُسَر. (مهذب الاسماء...
-
اصرة
لغتنامه دهخدا
اصرة. [ اَ ص ِرْ رَ ] (ع اِ) ج ِ صِرار. (قطر المحیط) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). ج ِ صَرار. (ناظم الاطباء). رجوع به صِرار و صَرار شود.
-
عسرت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: عسرة] 'osrat ۱. تنگی؛ سختی؛ دشواری.۲. تنگدستی؛ بیچیزی.
-
عُسْرَةٍ
فرهنگ واژگان قرآن
سختي - دشواري
-
جستوجو در متن
-
عثرات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ عَثْرَة] [قدیمی] 'asarāt = عثرت
-
عثرات
فرهنگ فارسی معین
(عَ ثَ) [ ع . ] (اِمص .) ج . عثرت .
-
شکوخه
لغتنامه دهخدا
شکوخه . [ ش ِ / ش ُ خ َ / خ ِ ] (اِمص ) لغزش . (ناظم الاطباء). عثرت . زلت . سقط. (یادداشت مؤلف ). || عثرت زبان . (یادداشت مؤلف ). || لغزش قلم . عثرت قلم . طغیان قلم . (یادداشت مؤلف ). || سقوط. افتادگی . (ناظم الاطباء). سکندری . سکندری خوردن . (یاد...
-
عثرة
لغتنامه دهخدا
عثرة. [ ع َ رَ ] (ع اِ) عثرت . رجوع به عثرت شود. || شکوخه . (منتهی الارب ).لغزش . || جهاد و جنگ . (اقرب الموارد). و منه لا تبدأهم بالعثرة. (اقرب الموارد). ج ، عثرات .
-
اشکوخه
لغتنامه دهخدا
اشکوخه . [ اَ / اِ خ َ / خ ِ ] (اِمص ) شکوخه . عثرت . زلت . لغزش . رجوع به اشکوخ و اشکوخیدن شود.
-
هفوت
لغتنامه دهخدا
هفوت . [ هََ ف ْ وَ ] (ع اِمص ) لغزش و خطا کردن . (غیاث ) : از سر هفوت و عثرت ما برخیزد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). || مجازاً، بیهوده گویی . (غیاث از منتخب و صراح ). رجوع به هفوة شود.
-
پای لغز
لغتنامه دهخدا
پای لغز. [ ل َ ] (اِ مرکب ) عثرت . زلت . زلل . گناه . جرم . خطا. (برهان ) : شه از پند آن پیر پالوده مغزهراسان شد از کار آن پای لغز.نظامی .