کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عثرت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
عثرت
/'asrat/
معنی
۱. لغزش؛ خطا.
۲. جنگ.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
عثرت
لغتنامه دهخدا
عثرت . [ ع َ رَ ] (ع اِ) عثرة. خطا. گناه : چنان اقتضاء نمود که رعایت جانب قرابت و مواصلت را به اقالت عثرت عین فرض داند. (جهانگشای جوینی ).
-
عثرت
فرهنگ فارسی معین
(عَ رَ) [ ع . عثرة ] (اِمص .) لغزش ، خطا.
-
عثرت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: عثرة، جمع: عَثَرات] [قدیمی] 'asrat ۱. لغزش؛ خطا.۲. جنگ.
-
واژههای همآوا
-
عسرت
لغتنامه دهخدا
عسرت . [ ع ُ رَ ] (ع اِمص ) عسرة. دشواری . (غیاث اللغات ) (مجمل اللغة). دشواری و سختی و زحمت و اشکال . (ناظم الاطباء). دشخواری . و رجوع به عسرة شود.- باعسرت ؛ مشکل و دشوار. (ناظم الاطباء).- بی عسرت ؛ آسان و سهل . (ناظم الاطباء).|| تنگدستی و درویشی ...
-
عسرة
لغتنامه دهخدا
عسرة. [ ع َ س َ رَ ] (ع اِ) پر سفید نوک بال . (منتهی الارب ). قادمه ٔ سپیدرنگ . (از اقرب الموارد).
-
عسرة
لغتنامه دهخدا
عسرة. [ ع َ س ِ رَ ] (ع ص ) مؤنث عَسِر. سخت و صعب و مشکل . رجوع به عَسِر شود.- عسرةالاندمال ؛ که دیر مندمل شود. (یادداشت مرحوم دهخدا).- عسرةالانهضام ؛ دیرگوار. دشوارگوار. (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
عسرة
لغتنامه دهخدا
عسرة. [ ع ُ رَ ] (ع اِمص ) تنگی و دشواری . (منتهی الارب ). اسم است عُسر را. (از اقرب الموارد). سختی . (ترجمان القرآن جرجانی ). دشواری . (دهار): لقد تاب اﷲ علی النبی و المهاجرین و الانصار الذین اتبعوه فی ساعة العسرة (قرآن 117/9)؛ همانا خداوند توبه ٔ پ...
-
عسرة
لغتنامه دهخدا
عسرة. [ ع ُ رَ ] (ع مص ) دشخوار شدن کار. (المصادر زوزنی ). دشخوار شدن .(آنندراج ). دشوار شدن . (ترجمان القرآن جرجانی ). دشواری . (دهار). || تنگدست شدن . (آنندراج ).
-
عثرة
لغتنامه دهخدا
عثرة. [ ع َ رَ ] (ع اِ) عثرت . رجوع به عثرت شود. || شکوخه . (منتهی الارب ).لغزش . || جهاد و جنگ . (اقرب الموارد). و منه لا تبدأهم بالعثرة. (اقرب الموارد). ج ، عثرات .
-
عصرة
لغتنامه دهخدا
عصرة. [ ع َ رَ ] (ع اِ) اسم المرة است از مصدر عَصر. یک بار فشردن . (از اقرب الموارد). || درختی است بزرگ . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
عصرة
لغتنامه دهخدا
عصرة. [ ع َ ص َ رَ ] (ع اِ) غبار بسیار. (منتهی الارب ). غبار. || بوی خوش طیب . || اِعصار برای زوبعة و دختر بالغ.(از اقرب الموارد). رجوع به اعصار شود. || ج ِ عاصِر. (از اقرب الموارد). رجوع به عاصر شود.
-
عصرة
لغتنامه دهخدا
عصرة. [ ع ُ رَ ] (ع اِ) پناه و رهایی جای . (منتهی الارب ). ملجاء. (اقرب الموارد). || نزدیکی و قرابت : هؤلاء موالینا عصرة؛ این جماعت نسبشان به ما التصاق دارد و از نزدیکان ما می باشند. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || مانع شدن...
-
عسرت
واژگان مترادف و متضاد
افلاس، تعسر، تنگدستی، تنگی، تهیدستی، دشواری، سختی، ضراء، عسر، فقر، نداری
-
عسرت
فرهنگ فارسی معین
(عُ سْ رَ) [ ع . عسرة ] (اِمص .) 1 - تنگی ، سختی . 2 - تنگدستی ، بی چیزی .