کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عثار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
عصار
فرهنگ فارسی معین
(عَ صّ) [ ع . ] (ص .) کسی که از دانه های روغنی روغن می گیرد.
-
آصار
لغتنامه دهخدا
آصار. (ع اِ) ج ِ اِصْر.
-
آثار
لغتنامه دهخدا
آثار. (ع اِ) ج ِ اَثَر و اِثْر. نشانه ها. علامات . چیزها که از کسی بر جای ماند. آسال : ای فخر آل اردشیر ای مملکت را ناگزیرای همچنان چون جان و تن آثار و افعالت هژیر. دقیقی .چنین کنند بزرگان چو کرد باید کارچنین نماید شمشیر خسروان آثار. عنصری .آن رسوم و...
-
اثآر
لغتنامه دهخدا
اثآر. [ اَ ث ْ ] (ع اِ) ج ِ ثأر.
-
اثآر
لغتنامه دهخدا
اثآر. [ اِث ْ ث ِ ] (ع مص ) قصاص یافتن . (منتهی الارب ).
-
اسار
لغتنامه دهخدا
اسار. [ اِ ] (اِخ ) کرسی واندِه از ناحیه ٔ رش ساحل یُن ، دارای 2842 تن سکنه .
-
اسار
لغتنامه دهخدا
اسار. [ اِ ] (اِخ ) پیر دِز... حاکم پاریس بسال 1408 م . وی گاه طرفدار ژان سان پُر (بی ترس ) بود و گاه بر ضد او قیام میکرد و کابوشیَن ها او را بکشتند. (1360 - 1413 م .).
-
اسار
لغتنامه دهخدا
اسار. [ اِ ] (ع اِ) چیزی که بدان بندند. (منتهی الارب ). دوال . دوال که پالان بدان بندند. (مهذب الاسماء). بند.ج ، اُسُر. || یَسار. چپ . (منتهی الارب ).
-
اسار
لغتنامه دهخدا
اسار. [ اِ ] (ع مص ) اسیر کردن . (تاج المصادر بیهقی ). اسر. بردگی . اسارت . اسیری : ملک بفرمود تا همگنان را بگرفتند و در قیداسار کشیدند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 163). و آن ملاعین بعضی طعمه ٔ شمشیر گشتند و جمعی در قید اسار گرفتار شدند و برخی در لباس خز...
-
اسعر
لغتنامه دهخدا
اسعر. [ اَ ع َ ] (اِخ ) ابن رحیل . تابعی است . (منتهی الارب ).
-
اسعر
لغتنامه دهخدا
اسعر. [ اَ ع َ ] (اِخ ) جعفی . محدث است . (منتهی الارب ). و رجوع بفهرست عیون الاخبار ج 1 و ج 4 شود.
-
اسعر
لغتنامه دهخدا
اسعر. [ اَ ع َ ] (اِخ ) لقب عبید مولای زیدبن صوحان است . (منتهی الارب ).
-
اسعر
لغتنامه دهخدا
اسعر. [ اَ ع َ ] (اِخ ) لقب مرثدبن ابی حمران جعفی شاعر است . (منتهی الارب ).
-
اسعر
لغتنامه دهخدا
اسعر. [ اَ ع َ ] (ع ص ) مرد کم گوشت ، نمایان پی ، لاغربدن ، برگردیده رنگ . (منتهی الارب ).
-
اسعر
لغتنامه دهخدا
اسعر. [اَ ع َ ] (اِخ ) ابن عمرو. محدث است . (منتهی الارب ).