کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عثار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
عثار
/'esār/
معنی
لغزیدن و افتادن؛ بهسر درآمدن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
عثار
لغتنامه دهخدا
عثار. [ ع َ ] (ع اِ) جای هلاک و بدی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
عثار
لغتنامه دهخدا
عثار. [ ع ِ ] (ع اِمص ) بدی . (اقرب الموارد). || (ص ) ناخوش آیند. (اقرب الموارد). || (مص ) شکوخیدن . بسردرافتادن . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) : ماه چون شد بدر آمد بی عثارشاه پیلان شب به سوی چشمه سار. مولوی .هر که آخربین تر از مسعودوارنَبْوَدَش هر ...
-
عثار
فرهنگ فارسی معین
(عِ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) لغزیدن و افتادن . 2 - (اِمص .) لغزش .
-
عثار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'esār لغزیدن و افتادن؛ بهسر درآمدن.
-
واژههای همآوا
-
عسار
لغتنامه دهخدا
عسار. [ ع َ ] (ع اِمص ) درویشی و تنگدستی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). مفلسی و درویشی و زهد و تنگدستی . (ناظم الاطباء). || (اِ) ذهب است . (فهرست مخزن الادویة).
-
عصار
لغتنامه دهخدا
عصار. [ ع َص ْ صا ] (اِخ ) نام محمدبن عبداﷲبن حسن عصار جرجانی ، مکنی به ابوعبداﷲ است . وی از محدثان و از همراهان احمدبن حنبل در سفرش به یمن بوده است . و اولین شخصی است که مذهب حدیث را در جرجان اظهار کرد. عصار از عبدالرزاق روایت کرده است و ابواسحاق عم...
-
عصار
لغتنامه دهخدا
عصار. [ ع َص ْ صا ] (ع ص ) شپلنده ٔ انگور و جز آن . (منتهی الارب ). روغنگر. (غیاث اللغات ). منسوب به عصر که روغن کشی از حبوب را میرساند. (از الانساب سمعانی ) (آنندراج ). روغنگر و کسی که از بذور مانند کرچک و کنجدو جز آن روغن گیرد. (ناظم الاطباء). شیره...
-
عصار
لغتنامه دهخدا
عصار. [ ع ِ ] (ع اِ) غبار بسیار. (منتهی الارب ). غبار و گرد شدید. (از اقرب الموارد). || گند. (منتهی الارب ). گند، و تیز بی صدا و بدبو. (ناظم الاطباء). فساء. (اقرب الموارد). || حین و وقت : جاء عَلَی َّ عصار من الدهر؛ وقتی از روزگار بر من آمد. || (اِخ ...
-
عصار
لغتنامه دهخدا
عصار. [ ع ُ ](ع اِ) آنچه به فشاردن برآید مانند آب و مایع و جز آن . (منتهی الارب ). آنچه خارج شود از آنچه فشرده شود.(از اقرب الموارد). عُصارة. و رجوع به عصارة شود.
-
آثار
واژگان مترادف و متضاد
۱. رد، رگه، نشانهها ۲. کارها ۳. تالیفات، نوشتهها ۴. پیامدها، تبعات
-
آثار
فرهنگ واژههای سره
نشانه ها، یادبودها، یادگارها
-
آثار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ اَثَر] 'āsār نشانهها.〈 آثار عِلوی: [قدیمی] پدیدههای هواشناسی، مانند رعدوبرق، صاعقه، باران، برف، و باد؛ کائناتِ جَو.〈 آثار سِفلی: پدیدههای زمینشناسی، مانند چشمهها، آتشفشانها، کوهها، و معادن.
-
اسار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'esār اسارت؛ بند؛ اسیری.
-
آثار
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] ( اِ.) جِ اثر؛ نشانه ها.