کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عتو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
عتو
/'otov[v]/
معنی
۱. تکبر کردن.
۲. از حد درگذشتن.
۳. ستم کردن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
عتو
لغتنامه دهخدا
عتو. [ ع ُ ت ُوو ] (ع مص ) بزرگ منشی نمودن و از حد درگذشتن . (اقرب الموارد) (لسان العرب ) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || به غایت پیری رسیدن . (ترجمان علامه ). || سرکشی کردن . (لسان العرب ) (منتهی الارب ). نافرمانی . (تاج المصادر).
-
عتو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: عتوّ] [قدیمی] 'otov[v] ۱. تکبر کردن.۲. از حد درگذشتن.۳. ستم کردن.
-
واژههای همآوا
-
عطو
لغتنامه دهخدا
عطو. [ ع َطْوْ ] (ع مص ) گرفتن به دست . (از منتهی الارب ). گرفتن : هو طویل لاتعطوه الأیدی ؛ او دراز است و دستها او را نمی گیرد. (از اقرب الموارد). فرا گرفتن .(تاج المصادربیهقی ). || سر و دست برداشتن .(از منتهی الارب ): عطا الیه رأسه ویدیه ؛ سر و دو...
-
عطو
لغتنامه دهخدا
عطو. [ ع َطْوْ / ع ِطْوْ / ع ُطْوْ / ع َ طُوو ] (ع اِ) آهو که به سوی درخت گردن دراز کند تا بخورد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
آتو
واژگان مترادف و متضاد
۱. ورقبرنده ۲. بهانه، دستاویز، مستمسک
-
آتو
فرهنگ واژههای سره
شاهبرگ
-
آتو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: atout] 'āto ۱. در بازی ورق، ورق برنده.۲. [عامیانه، مجاز] دستاویز؛ بهانه.
-
اتو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [روسی] 'otu وسیلهای فلزی که با برق یا زغال گرم میشود و با آن چروکهای لباس یا پارچه را برطرف میکنند.〈 اتو زدن (کردن، کشیدن): (مصدر متعدی) کشیدن اتوی داغ بر روی جامه یا پارچه که چروکهای آن هموار شود.
-
آتو
فرهنگ فارسی معین
(تُ) [ فر. ] ( اِ.) 1 - ورق برنده در بازی . 2 - دستاویز، بهانه .
-
اتو
فرهنگ فارسی معین
(اُ) [ روس . ] (اِ.) = اطو: ابزاری آهنی با یک صفحة صاف که به وسیلة برق گرم می شود و با آن چین و چروک پارچه یا لباس را از بین ببرند.
-
آتو
لغتنامه دهخدا
آتو.(فرانسوی ، اِ) (از: آ، به + تو، همه ) رنگی یا صورتی معلوم از اوراق گنجفه و آس و مانند آن که با قراردادی از رنگهای دیگر برد.
-
اتو
لغتنامه دهخدا
اتو. [ اُ ت ُ ] (فرانسوی ، پیشوند) در زبانهای اروپائی مزید مقدمی است بمعنی خود، بخودی خود. || (اِ) مخفف اتومبیل .
-
اتو
لغتنامه دهخدا
اتو. [ اَت ْوْ ] (ع مص ) عطا کردن : اَتا الرجل ؛ عطا کرد مرد. (منتهی الارب ). || شتاب کردن شتر در سیر: اَتا البعیر. (منتهی الارب ). || برگردانیدن شتر دست خود را در رفتار. || پاره دادن و باج دادن . (منتهی الارب ). خراج دادن .(تاج المصادر بیهقی ). || ب...
-
اتو
لغتنامه دهخدا
اتو. [ اُ ] (اِ) تَله . فِر . آلتی که بدان کیسی و چین و نورد جامه راست کنند و پیش از این بجای آلت آهنین کنونی نیم خمی را بر جائی نصب کردندی و بزیرآتش افروختندی و جامه بر نیم خم کشیدندی و کلمه ٔ روسی اَوتوک از فارسی گرفته شده است . و آن با فعل کردن و ...