کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عتل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
عطل
فرهنگ فارسی معین
(عَ طِ) [ ع . ] (ص .) 1 - بی پیرایه . 2 - بیکار. ؛ حروف ~ حروف بی نقطه .
-
عطل
فرهنگ فارسی معین
(عَ طْ یا طَ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - بی پیرایه گردیدن (زن ). 2 - بی مال گردیدن . 3 - بی ادب گردیدن . 4 - بیکار ماندن .
-
آتل
لغتنامه دهخدا
آتل . [ ت ِ ] (اِخ ) نام رودیست بس بزرگ که از کوههای آس و بلغار خیزد و بدریای خزر ریزد. گویند که از آن رود بزرگتر در جهان نیست چنانکه بیش از هفتاد نهر از آن جداشود، اسب از هیچیک به آسانی گذر نیابد : گر سوی قندز مژگان نرسد آتل اشک ره قندز سوی آتل بخزر...
-
اتل
لغتنامه دهخدا
اتل . [ اَ ت َ ] (اِ) قسمی کرم که در زیر خاک مرطوب یافت شود و در بوشهرآنرا چون چشته و گیم بر سر قلاب کنند صید ماهی را.
-
اتل
لغتنامه دهخدا
اتل . [ اَ] (ع مص ) گام نزدیک نهادن هنگام خشم . || اتل من الطعام ؛ سیر شدن شکم از طعام . (منتهی الارب ).
-
اتل
لغتنامه دهخدا
اتل . [ اِ ت ِ ] (اِخ ) رود بزرگیست که در ممالک خزر وارد شده و از مملکت روس و بلغار میگذرد. بعضی گفته اند اِتِل نام قصبه ای از بلاد خزر است و اسم نهر هم هست . (مراصد). و نهر اتل بصحراء قفجق اطلاق شده . (ابن بطوطه ). و رجوع به آتل شود. در ذیل کلمه ٔ (...
-
اتل
لغتنامه دهخدا
اتل . [ اُ ت ُ ] (اِ) در تداول زنان لغتی اهریمنی بمعنی شکم : اُتلش پیش آمده است ؛ آبستن شده است . || در محاوره ٔ عوام ، اتومبیل . || مانع و عائقی سخت و صعب .
-
اتل
لغتنامه دهخدا
اتل . [ اُ ت ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اَوْتَل . و اَوتل بمعنی سیرشکم و مرد پرشکم از شراب . (منتهی الارب ): قوم اُتُل ٌ؛ ای شِباع .
-
اطل
لغتنامه دهخدا
اطل . [ اَ طَ ] (اِخ ) جایی است نزدیک کوفه از طرف جهینه که در آغاز ایام فتوح لشکریان مسلمانان بدانجا فرودآمدند. (از مراصدالاطلاع ).
-
اطل
لغتنامه دهخدا
اطل . [ اِ ] (ع اِ) تهیگاه . ج ، آطال . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). اِطِل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء). تمام خاصره یا جایگاه جدا شدن دنده ها. || استخوان برسوی ران . (از متن اللغة).
-
اطل
لغتنامه دهخدا
اطل . [ اِ طِ ] (ع اِ) رجوع به اِطْل شود.
-
اطل
لغتنامه دهخدا
اطل . [ اُ ] (ع اِ) چیزی : ماذاق َ اطلاً؛ نچشید چیزی را. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة).
-
عطل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'atal ۱. بیپیرایه و بیزیور بودن زن.۲. بیمال و بیادب گردیدن مرد.
-
عُتُلٍّ
فرهنگ واژگان قرآن
سخن خشن و درشت (در عبارت "عُتُلٍّ بَعْدَ ذَ ٰلِکَ زَنِيمٍ "منظور شخص بد دهن وخشن است)
-
جستوجو در متن
-
ﭐعْتِلُوهُ
فرهنگ واژگان قرآن
به خشم اورا بکِشيد-به زور اورا بکِشيد(از مصدر عتل است ، که به معناي کشيدن به عنف و به زور است )