کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عتاب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
عتاب
/'etāb/
معنی
۱. ملامت کردن؛ سرزنش.
۲. گفتن کلمهای از روی خشم به کسی؛ خشم گرفتن؛ درشتی کردن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. پرخاش، سرزنش، شماتت، ملامت، نقمت
۲. خشم، خطاب، غضب، قهر، مخالفت، معاتبه
۳. ناز
فعل
بن گذشته: عتاب کرد
بن حال: عتاب کن
دیکشنری
exclamation
-
جستوجوی دقیق
-
عتاب
واژگان مترادف و متضاد
۱. پرخاش، سرزنش، شماتت، ملامت، نقمت ۲. خشم، خطاب، غضب، قهر، مخالفت، معاتبه ۳. ناز
-
عتاب
لغتنامه دهخدا
عتاب . [ ع َت ْ تا ] (اِخ ) ابن اسیدبن ابی العیص بن امیة. از والیان اموی و از قریش و از مردم مکه و صحابه است . وی مردی شجاع ، عاقل و از اشراف عرب بود. رسول (ص ) در عام الفتح او را بر مکه گماشت و ابوبکر نیز او را ابقاء کرد و تا به سال 13 هَ . ق . که د...
-
عتاب
لغتنامه دهخدا
عتاب . [ ع َت ْ تا ] (اِخ ) ابن ورقاء الریاحی . از شجاعان و از امیران عرب است و از امرای مصعب بن زبیر است . او را امارت اصفهان داد و به جنگ خوارج ری فرستاد به ری برفت و با خارجیان جنگی سخت کرد و ری را به قهر تصرف کرد و سپس حجاج او را به جنگ شیب بن یز...
-
عتاب
لغتنامه دهخدا
عتاب . [ ع ِ ] (ع مص ) خشم گرفتن . || خشم گرفتن همدیگر را. || ناز کردن . || خشمگینی پیدانمودن . || یاد کردن خشم را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || ملامت کردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) : با بخت در عتابم و با روزگار هم وز یار در حجابم و از غمگسار ...
-
عتاب
لغتنامه دهخدا
عتاب . [ ع ُت ْ تا ] (اِخ ) نام شخصی است که مخترع خارا بوده و آن پارچه ای است موجدار که از ابریشم میبافند. (برهان ). رجوع به عتابی شود.
-
عتاب
فرهنگ فارسی معین
(عِ) [ ع . ] (مص م .) 1 - خشم گرفتن . 2 - سرزنش کردن .
-
عتاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'etāb ۱. ملامت کردن؛ سرزنش.۲. گفتن کلمهای از روی خشم به کسی؛ خشم گرفتن؛ درشتی کردن.
-
واژههای مشابه
-
هذمةبن عتاب
لغتنامه دهخدا
هذمةبن عتاب . [ هََ ذَ م َ ت ِ ن ِ ع َت ْ تا ] (اِخ ) از بنی طی است . (منتهی الارب ).
-
تلخ عتاب
لغتنامه دهخدا
تلخ عتاب . [ت َ ع ِ ] (ص مرکب ) از اسمای معشوق است . (آنندراج ).
-
ام عتاب
لغتنامه دهخدا
ام عتاب . [ اُم ْ م ِ ع َت ْ تا ] (ع اِ مرکب ) کفتار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). در اقرب الموارد عتاب بفتح عین و در تاج العروس بکسر و بوزن کتاب است . و رجوع به ام عتبان شود.
-
عتاب و خطاب
لغتنامه دهخدا
عتاب و خطاب . [ ع ِ ب ُ خ ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) سرزنش . ملامت . تندی در سخن . رجوع به عتاب شود.
-
عتاب و خطاب
فرهنگ گنجواژه
تحکم.
-
عِتاب و گفتگو
فرهنگ گنجواژه
تحکم، گفتگو.
-
قهر و عتاب
فرهنگ گنجواژه
خشم.