کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عبل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
عبل
/'abal/
معنی
هر برگ پیچیده و باریک، مانند برگ درخت گز.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
عبل
لغتنامه دهخدا
عبل . [ ع َ ] (ع ص ) کلان و سطبر از هر چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سطبر از هر چیزی . یقال : رجل عبل الذراعین ؛ أی ضخمها و فرس عبل الشوی ؛ ای غلیظ القوائم . (اقرب الموارد) (از منتهی الارب ) (المنجد). || تمام اندام . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج...
-
عبل
لغتنامه دهخدا
عبل . [ ع َ ] (ع مص ) فروریختن برگ درخت . || پیکان پهن نهادن تیر را. || رد کردن چیزی را. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || بازداشتن چیزی را. || بریدن چیز را. || بردن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || انداختن بر وی سنگینی را. (منتهی الارب...
-
عبل
لغتنامه دهخدا
عبل . [ ع َ ب َ ] (ع اِ) هر برگ تافته بی پهن (نگسترده ) باریک مانند برگ گز. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). درخت ارطی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || برگ درخت ارطی که سخت و صالح گردد که به وی دباغت کرده شود. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). برگ باری...
-
عبل
لغتنامه دهخدا
عبل . [ ع َ ب ِ ] (ع ص ) درشت و سطبر و سپید از سنگ و جز آن . (منتهی الارب ). سطبر. (اقرب الموارد).
-
عبل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] 'abal هر برگ پیچیده و باریک، مانند برگ درخت گز.
-
واژههای همآوا
-
ابل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: آبال] (زیستشناسی) [قدیمی] 'ebel = شتر
-
ابل
فرهنگ فارسی معین
(اِ بِ) [ ع . ] (اِ.) شُتر.
-
ابل
فرهنگ فارسی معین
(اَ بُ) (عا.) 1 - مخفف ابوالفتح ، ابوالقاسم و مانند آن ها.2 - نره ، احلیل (در تداول لات ها).
-
آبل
لغتنامه دهخدا
آبل . [ ب ِ ] (اِخ ) نام دیهی بدمشق . || دیهی بحمص . || موضعی نزدیک اردن .
-
آبل
لغتنامه دهخدا
آبل . [ ب ِ ] (ع ص ) استاد و دانا بچرانیدن شتر.
-
ابل
لغتنامه دهخدا
ابل . [ ] (عبری ، اِ) اسمی است به معنی چمن که در تورات بر نام قریه ای چند درآمده ، چون ابل بیت معکه ، ابل شظیم ، ابل محوله ، ابل مصرایم .
-
ابل
لغتنامه دهخدا
ابل . [ ](اِخ ) شهریست به سند از ناحیت بدهه ، آبادان و با نعمت سخت بسیار و اندر وی مسلمانانند. (حدودالعالم ).
-
ابل
لغتنامه دهخدا
ابل . [ اَ ] (ع مص ) خداوند شتران بسیار شدن . || بی نیاز شدن شتران و غیر آن از آب بسبب گیاه تر خوردن . || اباله ، یعنی زه و طوقه ساختن برای چاه . || غالب و قوی گردیدن . || شتران چرنده برای کسی بادید کردن . || دانا و ماهر شدن بکار شتر و گوسپند. استاد ...
-
ابل
لغتنامه دهخدا
ابل . [ اَ / اُ ] (ع ص ) تر یا خشک .