کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عبره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
عبر
لغتنامه دهخدا
عبر. [ ع ِ ب َ ] (ع اِ) ج ِ عبرة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
کشتبان
لغتنامه دهخدا
کشتبان . [ ک ِ ] (اِ مرکب ) زارع . (آنندراج ) : نه بهر عبره کردن کشتبان را قسمت غله نه بهر باج خواهی کاربان را رحمت عامل .امیرخسرو دهلوی (از آنندراج ).
-
عبرات
لغتنامه دهخدا
عبرات . [ ع َ ب َ ] (ع اِ) ج ِ عَبرة. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || (اِخ ) یوم العبرات ؛ از روزهای اعراب است . (ناظم الاطباء).
-
عبرت
فرهنگ فارسی معین
(ع ِ رَ) [ ع . عبرة ] 1 - (مص ل .) پند گرفتن . 2 - (مص م .) ارزیابی کردن ، سنجیدن . 3 - (اِ.) پند.
-
گزاره شدن
لغتنامه دهخدا
گزاره شدن . [ گ ُ رَ / رِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) عبره گشتن . عبور کردن : بر آب جیحون پل بستن و گزاره شدن بزرگ معجزه ای باشد و قوی برهان . فرخی .رجوع به گزاره کردن شود.
-
ازده
لغتنامه دهخدا
ازده . [ اَ دَ / دِ ] (اِ) رمص . خیم چشم که در گوشه ٔ چشم گرد آید : شعری دو است یکی را عبور خوانند برای آنکه مجره را عبره کند، دیگر غمیصا و آن تصغیر غمیص بود، من الغمص و هو الرمص ، چنان روشن نیست ، پنداری ازده درچشم دارد. (تفسیر ابوالفتوح رازی چ 1 ج ...
-
اشک باریدن
لغتنامه دهخدا
اشک باریدن . [ اَ دَ ] (مص مرکب ) بسیار گریستن . اشک ریختن . اشک چکیدن . اشک افشاندن : ناامیدی بردهد اشکی که می باریم مارزق قارون میشود تخمی که می کاریم ما.صائب (از آنندراج ).عَبرَة. (منتهی الارب ). هتون . (تاج المصادر بیهقی ). استعبار. (منتهی الارب ...
-
حبرة
لغتنامه دهخدا
حبرة. [ ح َ رَ ] (ع مص ) حَبْر. حَبَر. حبور. شاد کردن . و رجوع به حبر شود. || (اِ) زردی دندان . (معجم البلدان ). || نعمت . || سرود بهشت . || نغمه ٔ نیکو. || مبالغه در چیزی خوب . || شادی . نشاط. (منتهی الارب ). || (اِ مص ) رامش . (مهذب الاسماء). || فر...
-
عبرت
لغتنامه دهخدا
عبرت . [ ع ِ رَ ] (ع مص ) عبرة. پند گرفتن . (غیاث اللغات ) (از صراح ) (ناظم الاطباء). عبرة : سه بیت شعر یاد داشتم از آن ابوالعتاهیه ... که اندر آن عبرتهاست . (تاریخ بیهقی ص 238).خاقانیا به عبرت ناپاکی فلک بر خاک آن شهنشه کشور گذشتنی است . خاقانی . ||...
-
ذوالنور
لغتنامه دهخدا
ذوالنور. [ ذُن ْنو ] (اِخ ) لقب طفیل بن عمرودوسی صحابیست . آنگاه که رسول اکرم وی را بدعوت بنودوس بمسلمانی میفرستاد در حق وی دعا کرد و فرمود، اللهم نورله ، فسطع نور بین عینیه فقال اخاف ان یکون مثلة. (ای عقوبة و نکالاً او عبرةً) فتحول الی طرف سوطه فکان...
-
قطوع
لغتنامه دهخدا
قطوع . [ ق ُ ] (ع مص ) گذشتن وعبور کردن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ): قطع النهرقطعاً و قطوعاً؛ عبره . (اقرب الموارد). رجوع به قَطْع شود. || بریده و سپری شدن و منقطع گشتن ، یا کم شدن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). گویند: قطع ماء الرکیةِ قطوعاً و ...
-
اسکندروس
لغتنامه دهخدا
اسکندروس . [ اِ ک َ دَ ] (اِخ ) نام پسر اسکندر ذوالقرنین است که از روشنک دختر دارا بهم رسیده بود، و بعضی گویند نام مادر اسکندر است . (برهان ). نام پسر اسکندر ذوالقرنین . (جهانگیری ) (شرفنامه ٔ منیری ). نام پسراسکندر که از دختر داراب بود. (سروری ) : ه...
-
اسماعیل
لغتنامه دهخدا
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ )ابن احمدبن سعید معروف به ابن الاثیر حلبی شافعی و ملقب به عمادالدین . او راست : عبرة اولی الابصار فی ملوک الامصار در دو مجلد، در این کتاب بذکر ملوک و خلفاء بلاد اقتصار کرده ولی وفیات را نیاورده است . احکام الاحکام فی شرح احادیث ...
-
قَصَّ
فرهنگ واژگان قرآن
حکايت کرد - داستان نقل کرد- قصّه گفت(کلمه قص به معناي دنباله جاي پا را گرفتن و رفتن است ، و جمله قصصت اثره به معناي رد پاي او را دنبال کردم است و اين کلمه به معناي خود رد پاهم هست ، مانند آيه فارتد علي آثارهما قصصا و آيه و قالت لاخته قصيه و قصص به مع...
-
يَقُصُّ
فرهنگ واژگان قرآن
حکايت می کند - داستان نقل می کند- قصّه می گوید(کلمه قص به معناي دنباله جاي پا را گرفتن و رفتن است ، و جمله قصصت اثره به معناي رد پاي او را دنبال کردم است و اين کلمه به معناي خود رد پاهم هست ، مانند آيه فارتد علي آثارهما قصصا و آيه و قالت لاخته قصيه و...